عمرم همه در آرزوی روی تو بگذشت
و آشفتگی حال من از موی تو بگذشت
افسوس بر آن نیست که بگذشت مرا عمر
افسوس بر آن است که بی روی تو بگذشت
خون شد دلم از حسرت و از دیده بپالود
چون در دل من غمزه جادوی تو بگذشت
در حسرت خاک سر کوی تو شدم خاک
بادا خنک آن باد که در کوی تو بگذشت
چون ماه نُوَش خلق به انگشت نمایند
آن را که خم پشت ز ابروی تو بگذشت
در رُفتن خاک ره و بوسیدن پایت
باد سحر از حلقه گیسوی تو بگذشت
در چشم جلال است جهان تیره و دلگیر
تا در نظرش طرّه هندوی تو بگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمرم همه آن بود که در کوی تو بگذشت
مردن به ازین عمر که بی روی تو بگذشت
میداد صبا بوی تو، دل رفت به آن بوی
از باد دل گمشده بر بوی تو بگذشت
در جادوئی از چشم تو زلف به سر آمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.