جانا! تو سوز و درد دل ما ندیدهای
از ما سؤال کن که تو اینها ندیدهای
بر های های گرم و دم سرد ما مخند
طفلی و گرم و سرد جهان را ندیدهای
از سرّ عشق بیخبری، عیب ما مکن
ما غرقه گشتهایم و تو دریا ندیدهای
راهیست راه عشق و تو آن ره نرفتهای
ملکیست ملک ما که تو آنجا ندیدهای
ای سستعهدِ سختدل! از من بپرس حال
تو سخت و سست بیشتر از ما ندیدهای
گیرم که حال با تو بگویم ترا چه غم
تو درد دل شنیدهای، امّا ندیدهای
ای آن که وصف سرو سهی میکنی همه
معلوم شد که آن قد و بالا ندیدهای
معذوری ار ملامت وامق همی کنی
زیرا که حُسن چهرهٔ عذرا ندیدهای
گر جان به پای دوست فشانم عجب مدار
تو ، جانفشانِ مردمِ شیدا ندیدهای
بیداری جلال چه دانی که در فراق
روزی درازی شب یلدا ندیدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.