گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

سحر چون غنچه بگشاید گریبان

بیا بشنو خروش عندلیبان

خروش بلبلان تیغ در چنگ

چنان کز منبر آواز خطیبان

برآید سرو خوش چون گل درآید

خوش است آزادگان را با غریبان

چه خوش باشد که بنشینند در باغ

به پای گل حبیبان با حبیبان

من از دانش نفورم وز ادب دور

کجا سودم کند پند ادیبان

قدح در دور ما بر خاک ریزند

نصیب ما فدای بی نصیبان

مرا دردی که دارم از تو در دل

دریغ آید که گویم با طبیبان

جلال آن کز حبیبش ناگزیر است

بباید بردنش جور رقیبان

 
 
 
فخرالدین اسعد گرگانی

نکردی هیچ رحمت بر غریبان

چو بیماران نمانده بی طبیبان

عطار

چو داری خوی مردم چون لبیبان

دمی بنشین به بالین غریبان

سعدی

خوشا و خرما وقت حبیبان

به بوی صبح و بانگ عندلیبان

خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست

که ساکن گردد آشوب رقیبان

دو تن در جامه‌ای چون پسته در پوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به غم بنشسته ام سر در گریبان

ز اندوه عزیزان و حبیبان

مزاج دوستان رفتم بدیدم

گرفتم نبض هر یک چون طبیبان

ملالت شان مرامی داشت گفتی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه