گرچه غریق بحر مضایق چو لنگرم
آخر دلی وسیع چو بحری ست در برم
چون بحر اگر چه نیست به جز باد در کفم
از گوهر نسفته چو دریا توانگرم
من صافی اندرون و حریفان دور ما
خونم همی خورند به دستان که ساغرم
از سوز سینه دامن عودی آسمان
دود دلم گرفته تو گویی که مجمرم
چون تیغ اگر برهنه ام از جور روزگار
زانم زبان دراز که پاکیزه گوهرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر وضعیت دشواری است که شاعر در آن قرار دارد. او خود را مانند غرقشدهای در دریاهای مشکلات میداند، اما در دلش احساس وسعت و عمق دارد. با وجود اینکه بیرون از خود را تنها و بیپناه میبیند، درونش سرشار از ثروتهای معنوی است. شاعر احساس میکند که دیگران از قدرت او سوءاستفاده میکنند و او را تحت فشار قرار میدهند. همچنین، عواطف و آلام درونش مانند دودی که از آتش بلند میشود، او را آزار میدهد. با این حال، او به پاکی و ارزشهای خود ایمان دارد و میداند که درعینحال که در معرض ناملایمات است، هنوز گوهر نفیس و باارزشی درونش وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که در تنگناهای بحر زندگی غرق شدهام و مانند یک لنگر در حال غرق شدن هستم، اما در نهایت دلی بزرگ و وسیع دارم که مانند دریا مرا در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: هرچند که در دستم تنها باد است و گنجی از گوهر درون ندارم، اما مانند دریا ثروتمند و پرتوان هستم.
هوش مصنوعی: من درون خود را پاک و صاف میبینم، اما دوستان و حریفان دور من در حال نوشیدن خون من هستند و این را با دستانشان انجام میدهند.
هوش مصنوعی: از درد و سوزی که در دلم دارم، گویی مانند عود آسمان در حال دودی شدن هستم. انگار که من همان چراغی هستم که در حال سوختن و رها کردن دود هستم.
هوش مصنوعی: اگر در برابر سختیها و ظلم روزگار بیپروا و جسور هستم، به این دلیل است که از درون انسانی با ارزش و درستکار هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.