بس که جانم ز تمنّای رخ یار بسوخت
دل هر سوخته بر زاری من زار بسوخت
منِ آتش نفس اندر طلبش آه زنان
هر کجا گام نهادم در و دیوار بسوخت
یک نظر حسن رخش پرده برانداخت ز پیش
عالمی را دل و جان از تف انوار بسوخت
با طبیب من دل خسته بگویید آخر
که ز تاب تب هجران تو بیمار بسوخت
دیشب از سرّ اناالحق خبری یافت دلم
بزد آهی و سراپرده اسرار بسوخت
شیخ چون حالت رندان خرابات بدید
خرقه تقوی خود بر در خمّار بسوخت
گر ز پروانه به جز بال نسوزد تف عشق
شمع را بین که سراپای به یک بار بسوخت
آتش شوق که اندر دل مشتاقان زد
آتشی بود کز آن دیده اغیار بسوخت
هرچه جز دوست به بازار دل ما بگذشت
غیر او بود و هم از گرمی بازار بسوخت
بود عمری که درین پرده همی سوخت جلال
چاره کار نمیدید و به ناچار بسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شدت عشق و longing به معشوق صحبت میکند و میگوید که جانش از طلب چهرهی یار سوخته است. دلهای سوختهی دیگران نیز به خاطر زاری او میسوزد. او خود را در آتش عشق معشوق میبیند و بیان میکند که هر جا که میرود، به خاطر این عشق، دیوارها و درها میسوزند. نگاهی از معشوق تأثیر عمیقی بر وی میگذارد و جهان را با نور خود میسوزاند. شاعر با طبیب خود درباره درد هجران صحبت میکند و میگوید که او نیاز به درمان دارد. همچنین، او به حالتهای رندان و دردمندانه اشاره میکند و توصیف میکند که عشق چقدر سوزناک و سوزنده است. در انتها، او از گذر زمان و برآشفتگیهای ناشی از عشق میگوید و بیان میکند که زحماتش بیثمر نبوده و در این راه سوخته است.
هوش مصنوعی: بسیار آرزویم برای دیدن چهره محبوب باعث شده که جانم بسوزد و دل هر کسی که در درد و غم من است نیز براهم بسوزد.
هوش مصنوعی: من که آتش عشق او در وجودم شعلهور است، هر جایی که قدم میگذارم، با ناله و آه، همه جا را به آتش میکشم.
هوش مصنوعی: یک نگاه به جمال رخش (یا رخش زیبایش) انداخت و پردهای را کنار زد که به واسطه آن، دل و جان جهان را از نورهای درخشانش سوزاند.
هوش مصنوعی: دردها و رنجهای دلbroken را با پزشک در میان بگذارید و بگویید که چقدر از دوری و جدایی تو رنج میکشم و دلم به شدت آتش گرفته است.
هوش مصنوعی: دیشب از حقیقتی عمیق و رازآلود باخبر شدم که قلبم را به شدت تحت تأثیر قرار داد و به خاطر آن، احساس عمیق شکست و اندوهی کردم که باعث شد همه آن رازی که در دل داشتم، به آتش بکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که شیخ حالت و رفتار رندان را در میخانه مشاهده کرد، لباس تقوای خود را در آستانهی شرابفروشی سوزاند.
هوش مصنوعی: اگر پروانه جز بالش چیزی نسوزد، عشق شمع را نگاه کن که چگونه تمام وجودش را در یک لحظه میسوزاند.
هوش مصنوعی: شوق و عطش در دل عاشقان مانند آتش سوزانی است که آتش آن، دیدگان دیگران را نیز میسوزاند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دل ما راه پیدا کند، جز دوست است و به همین دلیل، با وجود شلوغی و جذابیت، دل ما نسبت به آنها بیمهر و سرد است.
هوش مصنوعی: سالیان زیادی در این اوضاع و احوال به سر بردم و برایم واضح نبود که چه کنمی. به ناچار، به سوختن ادامه دادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت
بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل
شعلهای در قلم افتاد، که طومار بسوخت
دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟
[...]
بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت
جگر لاله بر آن دلشده ی زار بسوخت
حبّذا شمع که از آتش دل چون مجنون
در هوای رخ لیلی بشب تار بسوخت
دیشب آن رند که در حلقه ی خمّاران بود
[...]
جانم از آتش آن لعل شکربار بسوخت
دل چو پروانه بر شمع رخ یار بسوخت
در بر تنگ شکر خال سیاهش مگسی است
یا سپندی است که بر آتش رخسار بسوخت
در شب تیره سراپای من بی سر و پا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.