بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت
جگر لاله بر آن دلشده ی زار بسوخت
حبّذا شمع که از آتش دل چون مجنون
در هوای رخ لیلی بشب تار بسوخت
دیشب آن رند که در حلقه ی خمّاران بود
بزد آهی و در خانه ی خمّار بسوخت
ایکه از سّر انالحق خبری یافته ئی
چه شوی منکر منصور که بردار بسوخت
تو که احوال دل سوختگان می دانی
مکن انکار کسی کز غم اینکار بسوخت
صبر بسیار مفرمای من سوخته را
که دل ریشم ازین صبر جگر خوار بسوخت
زان مفرّح که جگر سوختگانرا سازد
قدحی ده که دل خسته ی بیمار بسوخت
داروی درد دل اکنون ز که جویم که طبیب
دل بیمار مرا در غم تیمار بسوخت
تاری از زلف تو افتاد بچین وز غیرت
خون دل در جگر نافه ی تاتار بسوخت
بلبل سوخته دل را که دم از گل می زد
آتش عشق بزد شعله و چون خار بسوخت
اگر از هستی خواجو اثری باقی بود
این دم از آتش عشق تو بیکبار بسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، با زبانی شاعرانه، حال و هوای دل سوختگان از عشق و غم را به تصویر میکشد. مرغ سحری از داغ گلزار میسوزد و دل لاله به خاطر محبت شکست خورده میسوزد. شاعر به شمعی اشاره میکند که از عشق میسوزد و در شب تار به یاد لیلی، عشق خود را تجلیل میکند. او از رندانی میگوید که در خمار عشق، آهی میکشند و در آتش شوق میسوزند.
شاعر به منکران عشق یادآوری میکند که هر کسی که غم دل سوختگان را نادیده بگیرد، خود را در آتش عشق میسوزاند. صبر را از دل سوخته نمیخواهد، چرا که دلش از این صبر پاره شده است. او به داروی درد دل و جستجوی مرهم اشاره میکند و از غم دل بیمار خود میسوزد.
شاعر از زیباییهای ظاهری و عشق میگوید و حسرتی که بر جای مانده را بیان میکند. او در نهایت تأکید میکند که اگر از خود چیزی باقی مانده باشد، آن فقط یاد عشق و آتش آن است که مردهدل را میسوزاند.
هوش مصنوعی: مرغ سحری به خاطر غم و اندوه گلزار، آنچنان ناراحت و دلسوخته شده که دل لاله هم بر آن حال زار او میسوزد.
هوش مصنوعی: ای کاش شمعی باشد که چون مجنون، در آرزوی چهرهٔ لیلی، از آتش دلش مانند شبچراغ بسوزد.
هوش مصنوعی: دیشب، آن شخص پرهیاهو که در جمع نابابکاران بود، آهی کشید و در خانهی آن نابابکار آتش به پا کرد.
هوش مصنوعی: تو که از راز حق آگاه شدهای، وضعیت تو چه میشود در حالی که منکر منصور شدی که او را به آتش کشیدند؟
هوش مصنوعی: تو که حال و روز افرادی را که دلشان سوخته میدانی، نباید انکار کنی کسی را که به خاطر غم و اندوه، به شدت رنج میبرد.
هوش مصنوعی: نگذار که تحمل زیاد من به خاطر سوختن دلم، بیشتر از این ادامه پیدا کند؛ چرا که این صبر، جگرم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی شادابکننده که دل سوزان خستهدلها را شاد میکند، جامی به من بدهید تا روح بیمار من را تازه کند.
هوش مصنوعی: اکنون به دنبال چه کسی بگردم که درمان دردهای دل من را پیدا کند؟ چرا که طبیب دل بیمار من، در غم و اندوه من، آتش گرفتن را به جان خریده است.
هوش مصنوعی: قفل زلف تو باز شده، بیا تا آن را بچینیم. حس غیرت و عشق، همچون آتش در دل من میسوزد و از درد جدایی، مانند گلی که در آتش میسوزد، آب میشود.
هوش مصنوعی: بلبل عاشق که همیشه درباره گلها سخن میگفت، با آتش عشقش سوخت و مانند خار، خفه و نابود شد.
هوش مصنوعی: اگر نشانی از وجود خواجو باقی مانده بود، این لحظه به خاطر عشق تو بهطور کامل مرا سوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت
بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل
شعلهای در قلم افتاد، که طومار بسوخت
دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟
[...]
بس که جانم ز تمنّای رخ یار بسوخت
دل هر سوخته بر زاری من زار بسوخت
منِ آتش نفس اندر طلبش آه زنان
هر کجا گام نهادم در و دیوار بسوخت
یک نظر حسن رخش پرده برانداخت ز پیش
[...]
جانم از آتش آن لعل شکربار بسوخت
دل چو پروانه بر شمع رخ یار بسوخت
در بر تنگ شکر خال سیاهش مگسی است
یا سپندی است که بر آتش رخسار بسوخت
در شب تیره سراپای من بی سر و پا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.