هر شبی بر خاک کویت جای سازم تا سحر
نطع خاکم زیر پهلو ، آستانم زیر سر
آفتابی و ز تو ما چون ذرّه رسوا می شویم
سایه از ما بر مدار و پرده ما را مدر
دوش شمعم کرد دلسوزی گه بر بالین من
ایستاده اشک می بارید تا وقت سحر
دوست است از هر دو عالم مقصد و مقصود ما
عاشقان را دنیی و عقبی نیاید در نظر
کس نمی آید به چشمم کآردم آبی به روی
جز سرشک خویشتن و آن هم به صد خون جگر
ای که دایم دردمندان را ملامت می کنی
لطف کن ما را به خود بگذار و از ما در گذر
تو کجا در وهم گنجی کز تجلّی رخت
طایر اوهام را یک سر بسوزد بال و پر
چون به بویت روز حشر از خاک برخیزد جلال
مست سودای تو باشد وز دو عالم بیخبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و محبت خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که هر شب بر خاک کویت میخوابد و به عشق معشوق انس دارد. در عشقش به معشوق، تمام دنیا و آخرت را از یاد برده و جز اشک خود هیچ نمیبیند. شاعر از درد و رنجی که عاشقانه تحمل میکند، شکایت دارد و از معشوق میخواهد که از وی درگذرد و او را ملامت نکند. در نهایت، او به عظمت معشوق و تأثیر آن در روز قیامت اشاره میکند و میگوید در آن روز همه چیز فراموش خواهد شد جز عشق به معشوق.
هوش مصنوعی: من هر شب بر خاک کوی تو میخوابم تا صبح، سرم را بر زمین میگذارم و آستانهات را جانم میدانم.
هوش مصنوعی: تو همچون خورشیدی هستی و ما در مقایسه با تو به حالتی خفی و بیارزش در میآییم. سایهای که بر ما افکندهای، ما را از درخشش خود دور نکن و پردهات را از ما کنار بزن.
هوش مصنوعی: شمع شب گذشته با محبت و دلسوزی کنار من ایستاده بود و اشک میریخت تا صبح فرا برسد.
هوش مصنوعی: دوست، هدف و مقصود ما عاشقان است و ما به هیچ چیز در این دنیا و آن دنیا توجه نمیکنیم.
هوش مصنوعی: هیچکس به چشمانم نمیآید که آبی به روی من بیاورد جز اشکهای خودم که با درد دل و رنج زیاد به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه در حال سرزنش کردنِ دردمندان هستی، لطف کن و ما را به حال خود بگذار و از ما بگذر.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی گنجی را در خیال بیابی که نور چهرهات تمام افکار و خیالات را completely سوزاند و همه آنها را از بین ببرد؟
هوش مصنوعی: زمانی که به عطر و بویت در روز قیامت سوزان و زنده میشوم، جمال و زیبایی تو باعث مستیام خواهد بود و از دو جهان پیرامونم بیخبر میمانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.