گنجور

 
جلال عضد

بویی ز سر زلف نگارین به من آرید

یک نافه از آن طرّه مشکین به من آرید

از چشم و رخم سیم و گهر تحفه بریدش

وز زلف و رُخش سنبل و نسرین به من آرید

تا بوک به شیرینی جان را به لب آرم

یک ره سخنی زان لب شیرین به من آرید

مخمورم و جانم به سوی مَی نگران است

آخر سبک آن ساغر سنگین به من آرید

با کعبه به من می نرسد بوی خرابات

از پیش دلم آن ببرید این به من آرید

کو صبر که از دور رسد نوبت مخمور

یک جرعه مَی از دور نخستین به من آرید

خواهید که از خاک برآیم پس صد سال

از میکده بوی می رنگین به من آرید

هر گه که غمی گشت به دیدار دلم گفت

غم را نخورد جز دل غمگین به من آرید

احوال جلال از غم هجران به چه سان است

روزی خبر عاشق مسکین به من آرید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

بویی ز سر زلف نگارین به من آرید

یک تار ازان طره مشکین به من آرید

مخمورم و جانم به سوی می نگران است

آن باده که در داد نخستین به من آرید

خواهید که از خاک برآیم پس صد سال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه