گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای خجسته نهاد فرّخ رای

روز نوروز بر تو میمون باد

ای همای سعادت ابدی

روزگارت همه همایون باد

کمترین بنده تو جمشیدست

کمترین چاکرت فریدون باد

هر مرادی که از جهان طلبی

یاورت کردگار بی چون باد

هرکه از دولت تو شاد نگشت

خاطر او همیشه محزون باد

وآنکه را آبرو نه از در تست

چشمش از خون دل چو جیحون باد

هرکه با تو دلش نه چون الفست

پشت عیشش همیشه چون نون باد

غم و اندیشه در دلت کم باد

عمر جاوید و جاهت افزون باد

بی نسق شد جهان ز مردم دون

خاک در چشم مردم دون باد

وآنکه از غصّه جان من خون کرد

دلش از جور چرخ پرخون باد

اخترش تیره باد و طالع نحس

عشرتش تلخ و بخت وارون باد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode