گنجور

 
انوری

صاحبا جنبشت همایون باد

عید و نوروز بر تو میمون باد

طالع اختیار مسعودت

زبدهٔ شکلهای گردون باد

صولت و سرعت زمین و زمان

با رکاب و عنانت مقرون باد

در زوایای ظل رایت تو

فتنه بر خواب امن مفتون باد

دفع سؤ المزاج دولت را

لطف تدبیرهات معجون باد

خاک و خاشاک منزلت ز شرف

طور سینین و تین و زیتون باد

از تراکم غبار موکب تو

حصن سکان ربع مسکون باد

وز پی غوطهٔ حوادث را

موج فوجت چو موج جیحون باد

گرد جیشت که متصل مددست

مدد سمک و کوه و هامون باد

روز خصمت که منفصل عقبست

متصل بر در شبیخون باد

تن که بی‌داغ طاعتت زاید

از مراعات نشو بیرون باد

زر که بی مهر خازنت روید

قسم میراث‌خوار قارون باد

گرنه لاف از دلت زند دریا

گوهرش در دل صدف خون باد

ورنه بر امر تو رود گردون

همچو گردون بارکش دون باد

دست سرو ار دعای تو نکند

الف استقامتش نون باد

ور کمر جز به خدمتت بندد

نیشکر آبش آب افیون باد

وقت توجیه رزق آدمیان

آسمان را کف تو قانون باد

جادوان از ترازوی عدلت

حل و عقد زمانه موزون باد

در مصاف قضا به خون عدوت

تا به شمشیر بید گلگون باد

در کمین عدم گرت خصمیست

دهر در انتقامش اکنون باد

در جهان تا کمی و افزونیست

کمی دشمنت بر افزون باد

به ضمان خزینه‌دار ابد

عز و عمرت همیشه مخزون باد

اجر اعمال صالح بنده

از ایادیت غیر ممنون باد

وز قبول تو پیش آب سخنش

خاک در چشم در مکنون باد

ور مشرف شود به تشریفی

قصبش پای‌مزد اکسون باد

صاحبا بنده را اجازت ده

تا بگویم که دشمنت چون باد

خار در چشم و کلک در ناخن

تیز در ریش و کیر در کون باد