بوی شکنج زلف تو تا در دماغ ماست
روی چو آفتاب تو چشم و چراغ ماست
بی روی جان فزای تو جنّت چه می کنم
گلخن به روی خوب تو بستان و باغ ماست
زلفش شبی گرفتم و زان لحظه تاکنون
از بوی زلف دوست معنبر دماغ ماست
بی گفت و گوی عشق تو در بوستان دل
دستان خوش سرای تو گویی که زاغ ماست
گفتم که بنده ی تو ز جانم مرا بدار
گفتا که بر جبین تو دیدم که داغ ماست
در راه کعبه ی شب وصل تو خارها
گویی ز روی شوق تو آن باغ و راغ ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل را گشاد کار ز فیض دماغ ماست
این قفل را کلید ز خط ایاغ ماست
پاشیدن از خجالت رخسار او به خاک
طور نیازپاشی گلهای باغ ماست
ارواح قدسیان دم پروانگی زنند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.