گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

بوی شکنج زلف تو تا در دماغ ماست

روی چو آفتاب تو چشم و چراغ ماست

بی روی جان فزای تو جنّت چه می کنم

گلخن به روی خوب تو بستان و باغ ماست

زلفش شبی گرفتم و زان لحظه تاکنون

از بوی زلف دوست معنبر دماغ ماست

بی گفت و گوی عشق تو در بوستان دل

دستان خوش سرای تو گویی که زاغ ماست

گفتم که بنده ی تو ز جانم مرا بدار

گفتا که بر جبین تو دیدم که داغ ماست

در راه کعبه ی شب وصل تو خارها

گویی ز روی شوق تو آن باغ و راغ ماست