گنجور

 
جهان ملک خاتون

من به بوی سر زلفت نگرانی دارم

با لب لعل تو آمیزش جانی دارم

حال دل با همه کس راست نمی یارم گفت

زآنکه با گوش تو من راز نهانی دارم

سر فرو ناورم ای دوست به کون و به مکان

زآنکه از لطف خدا تاج کیانی دارم

بیش از این سرمکش از بنده تو ای سرو روان

مهر دل با رخت ای یار تو دانی دارم

گفتم از دست تو ای شوخ جفاجو روزی

دل خود باز ستانم که ضمانی دارم

بیش از این بار غم هجر منه بر جانم

هیچ دانی که به هجرانت توانی دارم

گرچه هیچم عملی نیست نباشم نومید

زانکه در طبع جهان جوهر کانی دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
هلالی جغتایی

عمر رفته است و کنون آفت جانی دارم

گشته ام پیر، ولی عشق جوانی دارم

چاره ساز دل و جان همه بیمارانی

چاره ای ساز، که من هم دل و جانی دارم

کاش! چون لاله، دل تنگ مرا بشکافی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه