دلا من آرزوی یار دارم
هوای کوی آن دلدار دارم
بتم گرچه ره دیدار دربست
هنوز اندیشه ی دیدار دارم
اگرچه چشم بختم ماند در خواب
دو دیده در غمش بیدار دارم
نه در هجرش شکیبایی توانم
نه با دردش کسی غمخوار دارم
به حال زار من آگه ندارد
که بر جان از غمش آزار دارم
اگر وصلش ندارد کار با من
منش با هجر باری کار دارم
ز تیر غمزه اش در شست ابرو
تنی زار و دلی افگار دارم
چو بخت از صحبت یارم جدا کرد
ضرورت کار با اغیار دارم
شدم چون نرگسش بیمار و در دل
غم آن نرگس بیمار دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر آن گاهی که چون تو یار دارم
نهیب راه محشر خوار دارم
دلی پر گوهر اسرار دارم
ولیکن بر زبان مسمار دارم
چو یک همدم نمیدارم در آفاق
سزد گر روی در دیوار دارم
چو هیچ آزادهٔ داننده دل نیست
[...]
سخن در سینه زین بسیار دارم
نمیگویم که عمری کار دارم
نه در عالم کسی غمخوار دارم
نه جز لطف تو استظهار دارم
به لطف خویش بردارم ز دل بار
که از هجرانت بر دل بار دارم
نظر کن بر من و بر حال زارم
[...]
چه اینجا پاس این دیوار دارم
همانا فرضتر زین کار دارم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.