یک نظر گر می کنی بر حال ما، ما را تمام
هم عنایت کرد باید بر من ای ماه تمام
چشم بختم ز انتظارت گشت چون دریای خون
برنیاید خاطرم را زان لب شیرینت کام
تا به کی داری روا جانا که رود خون رود
در فراق روی خوبت از دو چشم ما مدام
تا به کی همچون صراحی خون رود در دل مرا
تا به کی سرگشته گردم در جهان مانند جام
چون طبیب من علاج مایه سودا نداشت
لاجرم ناپخته می باید مرا سودای خام
عشق او بازست و باز از سر گرفتن خوش بود
لیک دل در چنگ او افتاده مسکین چون حمام
توسنی بودم به تندی بدلگام و کینه جوی
از جفای چرخ گشتم در فراق دوست رام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت دلتنگ و نگران است و از حال و روز خودش گلایه میکند. او به محبوبش اشاره میکند و میگوید که چشمانش از انتظار و فراق او به دریای خون بدل شده است. شاعر از بیحسابی و درد فراق میگوید و این که چقدر سختی میکشد. او به درماندگیاش اشاره کرده و میگوید که عشقش همچون بیماری است که هیچ راه حلی ندارد، و دلش همچون حیوانی گرفتار در چنگال عشق است. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که در دنیای پر از درد و جدایی، همچنان به عشق و محبت ادامه خواهد داد.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای به حال ما توجه کنی، تمام ما نیاز به لطف و محبت تو دارد، ای ماه کامل.
هوش مصنوعی: چشم انتظار من برای دیدن تو مانند دریایی از خون شده است و خاطرم از آن لب شیرین تو آسوده نمیشود.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی به این حال ادامه دهی عزیزم؟ که خون دل ما به خاطر دوری از چهره زیبایت به طور مداوم از چشمانمان بریزد.
هوش مصنوعی: تا کی باید خون غم در دل من بریزد و من بیهدف در دنیا بچرخم، مثل جامی که پر از شراب است؟
هوش مصنوعی: چون پزشکم درمانی برای درد دل من نتوانست پیدا کند، باید بپذیرم که حالم هنوز خام و نپخته است.
هوش مصنوعی: عشق او دوباره شروع شده و آغاز مجدد آن خوشایند است، اما دل من در چنگال او افتاده و بدبخت مانند یک پرنده در قفس است.
هوش مصنوعی: من در گذشته طبع تند و کینهجوی داشتم، اما به خاطر ظلم زمانه و دوری از دوست، حالا آرامش را یافتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام
هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام
سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش
لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام
زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر
[...]
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو
ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام
تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام
بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام
از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان
وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام
حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد
[...]
حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام
صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به کام
عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود
شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام
صنع یزدان همچنانکایوب و اپراهیم را
[...]
ای همیشه بوده راه دین احمد را قوام
همچنان چون پیش ازین ملک ملکشه را نظام
عفو تو خط درکشد هر جا که بیند یک خطا
اسم تو گردن نهد آنجا که بیند یک تمام
آسیای فتنه فرق دشمنت را کرد آس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.