چون تو را گشتم ز جان و دل غلام
من ز جان گویم فلک بادت به کام
باد کامت از جهان حاصل ولی
میل دل بادا تو را بر ما مدام
این همه آتش که در جان منست
سخت مشکل می شود سودای خام
چون صراحی دل پر از خونم مدام
در میان سرگشته ام مانند جام
با رخت شبهای تاری همچو صبح
بی رخت صبح جهان دارم چو شام
خستگان را زود بنواز از کرم
تا شوی اندر دو عالم نیک نام
همچو شمعم برفروزان روز وصل
همچو سروم از در دل می خرام
همچو سروم سایه ای بر سر فکن
تا جهان گردد از آن رو با نظام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوقش است. شاعر با تمام وجود خود را غلام و خدمتگزار معشوق میداند و از کیهان میخواهد که دستاوردهای خوبی برای او به ارمغان بیاورد. او بیان میکند که آتش عشق درونش بسیار سوزان است و این احساسات برایش بسیار دشوار شدهاند. شاعر خود را همچون جامی میبیند که پر از خون است و به وضوح از درد و رنجی که در دل دارد سخن میگوید.
او شبهای تاریک را با صبحی روشن مقایسه میکند و از خستگان درخواست میکند که بر اساس کرمشان مورد نوازش قرار گیرند تا در دو جهان، نیکنام شوند. همچنین خود را به مانند شمعی میداند که در روز وصال میدرخشد و از این که سایهای بر سر معشوق باشد، سخن میگوید تا دنیا به ترتیبی زیبا و منظم باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که من به عشق و ارادت تو پرداختم، تمام وجودم را فدای تو کردهام. به خاطر تو آرزو میکنم که آسمان، خواستههایت را برآورده کند.
هوش مصنوعی: باد نیکویی که از دنیا نصیبت شده، اما دلخواه تو این است که همیشه نزد ما بمانی.
هوش مصنوعی: این همه شعلهای که در وجودم میسوزد، باعث میشود که داشتن آرزوهای ناب برایم بسیار دشوار شود.
هوش مصنوعی: من به مانند پیالهای از شراب، همواره دلدرد و غمی عمیق دارم و در میانهی این سرگشتگی، همواره متزلزل و ناآرام هستم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه شبها به خاطر حضور تو تاریک و بیروح است، اما من همچنان مثل صبحی بدون تو به روزهایم ادامه میدهم، گویی در روشنایی صبح نیز همچنان از تاریکی شام رنج میبرم.
هوش مصنوعی: افراد خسته و درمانده را به سرعت با مهربانی و لطف حمایت کن، تا در این دنیا و آن دنیا به نیکی شناخته شوی.
هوش مصنوعی: مثل شمعی که در روز وصال میدرخشد و روشنایی میبخشد، همچون گلی که در دل میرقصید.
هوش مصنوعی: مانند سرم، سایهای بر سر خود بیفکن تا جهانی با نظم و ترتیب به وجود آید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به خانه برد زن را با دلام
شادمانه زن نشست و شادکام
دوش تا هنگام صبح از وقت شام
برکف دستم ز فکرت بود جام
آمد از مشرق سپاه شاه زنگ
چون شه رومی فروشد سوی شام
همچو دو فرزند نوحاند ای عجب
[...]
ای گرفته عالم از عدلت نظام
ای نظام ابن النظام ابن النظام
ملک اقبال تو ملک لایزال
بخت بیدار تو حی لاینام
روی تقدیر از شکوهت در حجاب
[...]
کی کشم در چشم و کی بوسم به کام
خاک درگاه شهنشاه انام
کی بود گوئی که بینم بر مراد
شاه را دلشاد و گردم شاد کام
از قبول شاه کی باشد مرا
[...]
مرد چون بشنید آن پاسخ تمام
گفت بر ما شد ترا کشتن حرام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.