قرار برد ز دل زلف بیقرار توام
نظر به حال جهان کن که بیقرار توام
ز تشنگی به لب آمد عزیز جان چه کنم
که در فراق لب لعل آبدار توام
اگر چو سرو روان سر کشی ز ما چه عجب
از آن که در ره عشق تو خاکسار توام
ز جور دشمنم ای دوست جان رسید به لب
به غور من برس ای جان چو دوستدار توام
هزار بنده بود بهتر از منت لیکن
تویی چو گل به گلستان و من هزار توام
شبی به روی تو تشبیه کردهام مه را
خجالتیم از آن هست و شرمسار توام
ز بادهٔ لب لعل تو بودهام سرمست
گذشت عمر و هنوز آنکه در خمار توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.