نمی بیند دلم از یار خود کام
فغان از دور جور چرخ خودکام
مزاجش توسن و بدخوی و تندست
که در عالم نشد با هیچکس رام
ز جورش هست بر جای گلم خار
بجای باده ام زهرست در کام
نکرد آخر جهان با کس وفایی
نکویی کن که تا گردی نکونام
نداد او کام دل تا خون نگردید
بباید ساختن با خویش ناکام
در او آرام جستن نیست ممکن
که نگرفتست هرگز با کس آرام
مکن بر چرخ سفله اعتمادی
مشو مغرور بر حسن ای دلارام
مسوزم جان به نار هجر جانا
منه بر پای دل از زلف خود دام
به وصلم شاد گردان ای دو دیده
بگفتا رو، که این سودا بود خام
من از عشق تو باری سخت زارم
نمی دانم که چون باشد سرانجام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از شاعری است که در آن از درد جدایی و عشق ناکام خود به یارش سخن میگوید. شاعر به عدم وفای زمانه و بیرحمی عشق اشاره دارد و بیان میکند که هر چه تلاش کند، یار به او آرامشی نمیدهد. او از زهر جدایی و غم دوری شکایت کرده و از بیاعتمادی به روزگار و عشق هشدار میدهد. در نهایت، او به ناامیدی از عشق خود اشاره میکند و نمیداند که آیندهاش چگونه خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من از دوری یارم غمگین است و فریاد میکشد، حال آنکه چرخ روزگار به خودخواهیاش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: او مانند اسبی وحشی و ناراحت است که هرگز با کسی در این دنیا سازش نمیکند و آرام نمیگیرد.
هوش مصنوعی: عشق او چنان مرا آزار میدهد که به جای گل و زیبایی، خارها را احساس میکنم و به جای نوشیدنی خوشمزه، زهر تلخی را در دهانم میچشم.
هوش مصنوعی: دنیا به کسی وفا نکرده است، پس تو نیز نیکی کن تا نام نیکت در خاطرها باقی بماند.
هوش مصنوعی: او تا وقتی که نتوانسته به خواستهاش برسد، نمیتواند با شکست و ناامیدی خود کنار بیاید و باید با این ناکامی مدارا کند.
هوش مصنوعی: گاهی پیدا کردن آرامش در وجود او غیرممکن است، چرا که او هیچگاه با کسی آرامش نداشته است.
هوش مصنوعی: به کسی که در زندگی و دنیا قدرت و وقار کمتری دارد، نباید اعتماد کرد و نباید فریب ظاهر زیبای او را خورد.
هوش مصنوعی: من در آتش دوری محبوب میسوزم، پس از اینکه از زلف خود، دام بر دل من نگذاری.
هوش مصنوعی: ای چشمها، مرا شاد کن به خاطر وصالم، که این عشق و حسرت، بیهوده و بینتیجه بود.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو خیلی عذاب میکشم و نمیدانم سرنوشت من چه خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدان تا نور مهر و دیگر اجرام
رسد ز انجا بدین الوان و اجسام
چه خدمت کرد شاها بنده تو
که با توست این چنین اعزاز و اکرام
ولیکن خسروا تو آفتابی
که هست این گیتی از تو گشته پدرام
تو دریایی و از دریا همه کس
[...]
ز گردون سعد اکبر داد پیغام
بدستوری که با شاه است همنام
که تا من سعد ملک آسمانم
تو خواهی بود سعدالملک اسلام
ز سعد اکبر ای صدر اکابر
[...]
به دانایی توان رستن ز ایام
چو آن مرغ نگارین رست از آن دام
چو در آغاز دید اعیان انحام
ندای کل شنید از یار پیغام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.