گنجور

 
جهان ملک خاتون

به چشم و ابروی شوخ ای دلارام

ببردی از دلم یکباره آرام

تو طعم درد هجر، آن روز دانی

که نوشی جرعه ای خوناب از این جام

به شست زلف تو پابند گشته

نمی دانم که چون باشد سرانجام

خبر داری نگارا کز هوایت

مرا شهباز دل افتاده در دام

بگفتم با دل آن آهوی وحشی

نگشته در جهان با هیچکس رام

مپز دیگ هوایش را که دایم

نگردد پخته کاین سودا بود خام

ز لعلش کام دل مشکل بیابی

چرا کان نازنین شوخیست خودکام

گر آری رحمتی بر حال زارم

تو را ماند به نیکی در جهان نام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

چه خدمت کرد شاها بنده تو

که با توست این چنین اعزاز و اکرام

ولیکن خسروا تو آفتابی

که هست این گیتی از تو گشته پدرام

تو دریایی و از دریا همه کس

[...]

سوزنی سمرقندی

ز گردون سعد اکبر داد پیغام

بدستوری که با شاه است همنام

که تا من سعد ملک آسمانم

تو خواهی بود سعدالملک اسلام

ز سعد اکبر ای صدر اکابر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه