ای جهان تا کی بری فرمان دل
تا به کی آتش زنی در جان دل
من نمی دانم نگارا چون کنم
در غم هجران تو درمان دل
دیده نگشادم به روی هیچکس
تا خیال دوست شد مهمان دل
ای عزیز من مرا بر باد رفت
در فراق تو سروسامان دل
در غم عشقت گناه دل نبود
دیده شد در عشق تو دربان دل
خانه عقلم غمت تاراج کرد
چون فرود آمد دمی در خان دل
کس مبادا در جهان جانا چو من
بی خود و حیران و سرگردان دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق چبود قبلهٔ سلطان دل
عشق چبود کعبهٔ میدان دل
ای خیال روی تو سلطان دل
خود چه جوری می کند بر جان دل
هجر رویت خون گشاد از چشم جان
دیده ی بیچاره شد مهمان دل
دردم از حد رفت ای دلبر مگر
[...]
بایزید است جان و هم جانان دل
بایزید است سرور و سلطان دل
بایزید است پیشوای اهل دل
بایزید است مقتدای جان دل
بایزید است کاشف اسرار غیب
[...]
دیو را بیرون کن از دیوان دل
مدتی مردانه شو دربان دل
گاه گاهی سوی کوهستان دل
آید از آنها یکی مهمان دل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.