ما را ز حد برفت ز درد تو اشتیاق
تا کی کشیم زهر فراق تو در مذاق
رحمی به حال زار من مستمند کن
زان رو که نیستم پس ازین طاقت فراق
آن طاق و جفت من که ببازید عشق تو
با درد عشق جفت شدیم وز صبر طاق
جان می دهیم بر سر کویش ز گفت و گوی
یک شب وصال دوست مگر افتد اتّفاق
در آرزوی روی تو و لعل دلکشت
در نار محرقست تن و دل در احتراق
از نور شمع طلعت تو مهر در کسوف
وز تاب آفتاب رخت ماه در محاق
صبح از فروغ نور جمال تو مشتقست
شب را ز شام ظلمت زلف تو اشتقاق
گر خاکبوس خاک درت ممکنم شود
بالای هفت منظر گردون زنم رواق
تا کی کشیم جان و جهان از میان جان
بار جفا و جور تو و درد اشتیاق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صدر سروران زمانه به اتفاق
جود تویی نهایت و بر تویی نفاق
تو شمسی و ز نور تو حساد محترق
آری ستاره را بود از شمس احتراق
ایام با مخالف تو هست در خلاف
[...]
مردی به هشت زن ز سر بیخودی بگفت
هر گه دو را نکاح کنم شد یکی طلاق
هر هشت را بخواست پراکنده بیدخول
زینها کرا وصال بود یا کرا فراق؟
در حکم شرع اول و هفتم روا بود
[...]
با هر کسی به مذهب وی باید اتفاق
شرطست یا موافقت جمع یا فراق
خون جگر خورم به جهان با غم فراق
جانم به لب رسید خدا را ز اشتیاق
گویی صبور باش به هجران بگو که چند
از صبر تلخ گشت ز هجران مرا مذاق
روزی مگر تو شدّت هجران ندیده ای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.