گر زنم آهی بسوزم خرمنش
ای مسلمانان بگویید از منش
تا به حالم رحمتی آرد کنون
ورنه در عشقش بگیرم دامنش
چون بدیدم حسن رویش را به دل
گفتم الحمدی بدم پیرامنش
ای صبا گر سوی کنعان بگذری
نزدم آور بویی از پیراهنش
هم عنایت بودمی ای کاجکی
تا به دیده رفتمی من مأمنش
دست دل نگذارم از زلف دوتا
ای صبا من، تا نگردی ضامنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد که تیغ آرد زند در گردنش
پارهٔ نان داد آن ساعت زنش
مرغ کاب شور باشد مسکنش
او چه داند جای آب روشنش
رشک میبر بر سگان ای سگ منش
همچو سگ میکش ز دو نان سرزنش
دل که در دستم نیامد دامنش
چون شفق در خون زدم پیراهنش
نیست عیب ار دوست میدارم منش
با چنان رویی که دارد دشمنش؟
دشمن از دستم گریبان گو: بدر
من نخواهم داشت دست از دامنش
از دری کاندر شود ماهی چنین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.