در غم عشقت دل تنگم بسوخت
بی رخ تو دیده ز عالم بدوخت
نام رخت بردم و در بوستان
گل ز جفای رخ تو برفروخت
دل نتواند صنما در غمت
یک سر مویت به دو عالم فروخت
ای که چو پروانه به شمع رخت
زآتش عشقت پر و بالم بسوخت
پیرهن وصل تو خیاط بخت
بر قد و بالای دل من بدوخت
خاک سر کوی تو آبم ببرد
آتش عشق تو جهانی بسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت
خوب که او حسن نداند فروخت
سینه ز آتش نتواند بسوخت
نور یقینم ز درون برفروخت
خار و خس وهم و گمان را بسوخت
شمع که آتش ز درون برفروخت
سوخت دلش چون دل پروانه سوخت
شمع وصالش نتوان برفروخت
سایه که پروانگیش کرد سوخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.