جانا گرت به جانب ما اوفتد گذر
بینی ز مهر خود که جهانیست بی خبر
از حد گذشت شرح غم حال این جهان
بر حال زار من تو کنی رحمتی مگر
از روز هجر تو دل تنگم به جان رسید
باشد شبی که با تو کنم دست در کمر
گر تیغ می کشی تو و گر تیر می زنی
جز جان به راه عشق نداریم ما سپر
نور و فروغ طلعت زیباش در جهان
ای دل بغایتیست که حیران شود بصر
دردیست در دلم ز غم اشتیاق تو
کان درد را دوا نبود غیر گلشکر
آن گل ز عارض تو و شکّر ز لعل تو
در هم سرشته اند و نهفتند در گهر
تا چند عجب و ناز و تکبّر کنی مکن
یک دم ز لطف سوی دوستان نگر
گر یک نظر کنی سوی ما کیمیا شویم
خاک رهیم در تو تمامست یک نظر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد. او از غم و اشتیاق طولانیمدتش به خاطر جدایی از معشوقش صحبت میکند و به دردهای ناشی از هجران اشاره میکند. در این میان، از زیبایی معشوق و تاثیر آن بر جهان و دلش سخن میگوید و میگوید که عشقش مانند سپری در برابر تیرها و تیغها است. او از معشوق میخواهد که ناز و تکبر را کنار بگذارد و با یک نگاه به او، زندگیاش را تغییر دهد. در نهایت، شاعر از خواستههایش برای جلب توجه معشوقش و دستیابی به عشق صحبت میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر توجه تو به سمت ما جلب شود، خواهی دید که عشق و محبت تو چقدر در دلها تاثیرگذار است و جهانی را که بیخبر از این محبت است، تغییر میدهد.
هوش مصنوعی: حال و روز این دنیا فراتر از توصیف غمهاست و من در وضعیتی بسیار بد قرار دارم. امیدوارم که تو، با رحمتت، بر من رحم کنی.
هوش مصنوعی: از زمانی که از تو جدا شدم، قلبم بسیار بیتاب و ناراحت است. امیدوارم شبی برسد که بتوانم با تو دوباره در آغوش هم باشیم.
هوش مصنوعی: اگر تو شمشیر به دست میگیری یا تیر به سوی ما پرتاب میکنی، ما تنها جان خود را در راه عشق داریم که از آن دفاع کنیم.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان او در دنیا به قدری جذاب و خیرهکننده است که هر نگاهی را متحیر و شگفتزده میکند.
هوش مصنوعی: دردی در دل من به خاطر اشتیاق تو وجود دارد که هیچ درمانی جز شیرینی خودت ندارد.
هوش مصنوعی: آن گل از صورت تو و شکر از دندانهای تو ترکیب شدهاند و در گوهر پنهان کردهاند.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی خود را جلال و شکوه کنی؟ لحظهای به مهربانی و لطف دوستانت نگاه کن و آن را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: اگر به ما یک نگاه کنی، مانند طلا میشویم؛ چون ما در وجود تو نابودهایم و تمام هستی ما در یک نگاه توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.