گنجور

 
جهان ملک خاتون

جانا گرت به جانب ما اوفتد گذر

بینی ز مهر خود که جهانیست بی خبر

از حد گذشت شرح غم حال این جهان

بر حال زار من تو کنی رحمتی مگر

از روز هجر تو دلِ تنگم به جان رسید

باشد شبی که با تو کنم دست در کمر

گر تیغ می‌کشی تو و گر تیر می‌زنی

جز جان به راه عشق نداریم ما سپر

نور و فروغ طلعت زیباش در جهان

ای دل به غایتیست که حیران شود بصر

دردیست در دلم ز غم اشتیاق تو

کان درد را دوا نبود غیر گلشکر

آن گل ز عارض تو و شکّر ز لعل تو

در هم سرشته‌اند و نهفتند در گهر

تا چند عجب و ناز و تکبّر کنی مکن

یک دم ز لطف سوی دوستان نگر

گر یک نظر کنی سوی ما کیمیا شویم

خاک رهیم در تو تمامست یک نظر

 
 
 
جدول قرآن کریم
شهید بلخی

در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار

دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر

عنصری

سروست و بت نگار من آن ماه جانور

ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر

فرخی سیستانی

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

منوچهری

آن سوسن سپید شکفته به باغ در

یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر

پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر

کز نیل ابره استش و از عاج آستر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه