نام من در ورق عشق رخت نیست مگر
که ز حال من دلسوخته ات نیست خبر
ما سر اندر قدمت راست نهادیم بیا
سرو قد تو کند هم سوی ما نیز گذر
آتشین آه من اندر دل خارا بگرفت
چه کنم در دل سنگین تو چون نیست اثر
در دلت آه من خسته اثر می نکند
آه دل سوختگان را اثری نیست مگر
خوش سودایست ز پرگار جمالت در چشم
دل به جان آمدم ای دوست ازین دور قمر
من که فرهاد صفت باخته ام شیرین جان
خسروآسا تو بگو چند خوری گل به شکر
هر جفایی که تو کردی به جهان باکی نیست
جز فراق تو به دل نیست مرا هیچ بتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناکامی در عشق و بیخبری معشوق از حال او سخن میگوید. او به توصیف احساسات خود میپردازد و بیان میکند که با وجود درد و رنجی که در دل دارد، معشوق او را بیخبر میگذارد. شاعر همچنین از سوز و گداز دل سوختهاش میگوید و اینکه آه و نالهاش تأثیری بر دل سرد معشوق ندارد. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و از عشق عمیقش سخن میگوید، در حالی که از صدمات عشق و فراق مینالد و تأکید میکند که جز دوری معشوق هیچ چیز دیگری او را نمیترساند.
هوش مصنوعی: نام من در ورق عشق تو نوشته نشده است، مگر اینکه از درد و اندوه من خبر نداشته باشی.
هوش مصنوعی: ما به احترام تو زانو زدهایم و منتظر آمدن تو هستیم تا قامت زیبایت نیز به در کنار ما بپیوندد.
هوش مصنوعی: آتشین آه من در دل سنگ خارا جا گرفت، چه باید کرد وقتی در دل سنگین تو هیچ نشانهای از تأثیر نیست؟
هوش مصنوعی: در دل تو، نالههای خستهام تأثیری نمیگذارد. آتش دل سوختگان فقط برای خودشان تأثیر دارد و نه بیشتر.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند پرگار در ابعاد و زوایای مختلف زندگیام تأثیر گذاشته است. ای دوست، من به خاطر عشق و محبت به تو، جانم به لب آمده و در این فاصله دور احساساتی از قمر و نورانی بودن را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: من که مانند فرهاد به شیرینی عشق باختهام، تو که مانند خسرو هستی، به من بگو که چند بار به شکر گُل میخوری؟
هوش مصنوعی: هر آسیبی که تو به من زدی برایم مهم نیست، جز دوری تو که در دل من هیچ چیز دیگری را نمیترساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.