دل به جان آمد ز دست جور یار
غم نخوردم یک زمان آن غمگسار
از جفا نگذاشت چیزی کاو نکرد
بامن دلخسته آن زیبا نگار
همچو زلف آشفته گشتم در غمش
ای مسلمانان به سان روزگار
یاد من گویی برفت از یاد او
بی وفایی پیشه کرد آن گل عذار
هر که عشق روی گل دارد بگو
تا بپوشد از سلحداران خار
تشنگان را بر دهان جان چکان
قطره ای زان هر دو لعل آبدار
پای دارم در جهان چون بندگان
تاجدارا دستم از دامن مدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج ناشی از بیوفایی معشوقهاش صحبت میکند. او بیان میکند که با وجود غم و جفایی که از جانب یار خود دیده، هنوز دمی از غم خود نمیکاهد. شاعر به وضوح ابراز میکند که عشقش به معشوق او را بسیار نابود کرده است و حتی یاد او نیز از یاد معشوقه رفته است. در نهایت، او به دیگران توصیه میکند که عاشقانی که عشق را تجربه کردهاند، از سختیهای عشق بگویند و به روح تشنگان عشق نوشیدنی دهند. شاعر به نوعی حس ناامیدی و آزردگی خود را در قبال عشق و جهان ابراز میکند.
هوش مصنوعی: دل از دست ظلم یار به تنگ آمده است، اما در این مدت غم نخوردم برای آن غمخوار.
هوش مصنوعی: به خاطر بیمهری، هیچ چیز برایم باقی نمانده است. آن معشوق زیبا هرگز به حال دلbroken من توجهی نکرد.
هوش مصنوعی: در غم او مانند زلفی درهم و آشفته شدم، ای مسلمانان، همانطور که ایام به این شکل میگذرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خاطره من از او فراموش شده و او به وفاداریاش پایان داده؛ آن گل زیبا دیگر به من توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق زیبایی و لطافت گل است، بگو تا خود را از سختیهای زندگی و مشکلاتی که مانند خار هستند، محفوظ بدارد.
هوش مصنوعی: تشنگان را با قطرهای از آن دو لعل خوشرنگ، جان تازهای ببخش.
هوش مصنوعی: من نیز در این جهان همچون بندگان شاهانه ایستادهام، ولی دستم را از دامن خودت برندار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
رأی مجلس کرد رای شهریار
پادشاه تاج بخش تاجدار
سیف دولت شاه محمود آنکه شد
مجلس او آسمان افتخار
ای خداوند خداوندان دهر
[...]
زینهار ای یار ِگلرخ زینهار
بیگنه بر من مکن تیزی چو خار
لالهٔ خود رویم از فرقت مکن
حجرهٔ من ز اشک خون چون لالهزار
چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد
[...]
ای ز دولت دست جاهت را سوار
هیچ میدان چون تو نادیده سوار
عدل تو بفزود زینت ملک را
زینت ساعد بیفزاید سوار
حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد
[...]
خواجه شغل بنده را تیمار دار
تا کمر پیشت ببندم بنده وار
وقت من خوش دار و برگم ده که من
خوشترین وقتی تو را آیم به کار
تا بود نام محمد بر سرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.