بس که کردم در فراق روی جانان انتظار
کرد ما را در جدایی زار و حیران انتظار
انتظارم مونسی شد گوئیا در روز و شب
بس که کردم در غم آن سست پیمان انتظار
روزگاری تا دل من درد دوری می کشد
بر عناء صبر و بر امّید درمان انتظار
هر زمان گویم که ای دل ترک عشق او بگو
در وفای بی وفایی چند بتوان انتظار
باز گویم بر امید دولت روز وصال
عاشاقن را خوش بود بر بوی جانان انتظار
دل قوی دار و مترس از هجر او مردانه باش
عیب نبود گر کشند از بهر خوبان انتظار
در فراق روی او جان از جهان بیزار شد
بیش ازین طاقت نمی آرد دل و جان انتظار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.