نصیب دشمنم بادا چنین عید
نپندارم چنین عیدی که کس دید
دلش هرگز ز روی مهربانی
بر این بیچاره ی مسکین نبخشید
نپرسید از من رنجور مهجور
مگر مسکین عیادت هم نیرزید
به جانان گفتم ای جانم فدایت
به جان و دل از این معنی برنجید
به زلفش گفتم ای عنبر غلامت
چو ماری بر خود از غیرت بپیچید
بر اسباب جهان دل شد مخیر
بجز مهر جمالت هیچ نگزید
طبیب ما چنان نامهربان بود
که از بیمار خود هرگز نپرسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگفتم آنچه دانستم ز توحید
خدای خویش را تمجید و تحمید
غم و شادی نگار و بیم و امید
شب و روز آفرین و ماه و خورشید
گهی پیدا شوی چون نور خورشید
گهی پنهان شوی در عشق جاوید
الا فیالغشق تشریفی و عیدی
تعالوا نحو عشق منستزید
دعانا من تعالی عن حدود
نجیالمحدود بالعین الحدید
دعانا بحر ذی ماء فرات
[...]
کجا در ذره گنجد این که خورشید
دهد نزد خودش پیوند جاوید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.