گنجور

 
جهان ملک خاتون

بیا غم از بر آن یار غمگسار رسید

دعا بسی و ثناهای بی شمار رسید

به نامه کرد مشرف مرا نگار به لطف

جهان ز نامه و نامش به اعتبار رسید

از آن نوازش و الطاف بنده پرور او

چه خرّمی به دل تنگ سوگوار رسید

صبا ببر تو پیامی ز من به سوی نگار

که بس جفا به من خسته دل ز یار رسید

بیا و چاره ی درد دلم کن از سر لطف

که جان به لب ز غم رویت ای نگار رسید

گل وصال تو را خلق گل فشان کردند

مرا ز گلشن وصلت نصیب خار رسید

خبر به بلبل شوریده ده صبا زنهار

که وقت بانگ تو و ناله هزار رسید

جواب دادم و گفتم به گل بگو باری

که جان غمزده بر لب ز انتظار رسید

ز روزگار بگو تا که طرف بربندد

بسی ملال که ما را ز روزگار رسید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فیض کاشانی

گذشت موسم غم فصل وصل یار رسید

نوای دلکش بلبل به نوبهار رسید

سحاب خرمی آبی بر وی کار آورد

نوید عیش بفریاد روزگار رسید

شگفته شد گل سوری فلک بهوش آمد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه