کردگارم مگر از غیب دری بگشاید
رهی از لطف به کوی تو مرا بنماید
هست امید من دلخسته که لطف و کرمش
گره از کار فروبسته ما بگشاید
پیش از این در ظلمات شب هجرم بکشد
بو که خورشید وصال تو رخی بنماید
از جفایی که فلک کرد بدین خسته دلم
عقل سرگشته سرانگشت تحیر خاید
خاطر از تیغ جفای تو چنان مجروحست
که ورا مرهمی از لطف خدا می باید
گر کسی درد نهد بر دل مسکین کسی
گرش از لطف دوا نیز فرستد شاید
حالیا مادر ایام جهان حامله ایست
تا ببینیم که دیگر چه از او می زاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خداوند درخواست میکند که دری از رحمت و لطف خود بگشاید تا راهی به وصال معشوقش بیابد. دل او در امیدِ گشوده شدن مشکلاتش به لطف خداوند آرامش مییابد. او از شبهای تار هجر و رنجهای ناشی از بیوفایی زمانه سخن میگوید و عقلش در حیرت از این وضعیت قرار دارد. شاعر احساس میکند که دلش به خاطر جفاها مجروح شده و نیاز به مرهمی از جانب خدا دارد. همچنین، او به این نکته اشاره میکند که زمانه همچون مادری است که به انتظار تولد تغییرات و تحولات جدید است.
هوش مصنوعی: پروردگارا، آیا ممکن است که از عالم غیب در را به رویم باز کنی و راهی از لطف خود به سوی تو نشان دهی؟
هوش مصنوعی: امید دارم که مهربانی و لطف او، مشکلات و سختیهایی که دلم را آزرده کرده، برطرف کند و به من کمک کند.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه صبح گاه برود، شب غم و دوری تو را به جان میکشم تا خورشید وصال تو بر من روشنایی افکند و چهرهات را به من نشان دهد.
هوش مصنوعی: از ظلمی که آسمان بر من کرده، دلم خسته و دلگیر است و عقل من در حیرت و گیجی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر ظلم تو یک زخم عمیق دارد که فقط لطف خدا میتواند آن را التیام بخشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دل یک آدم مسکین درد و رنجی برساند، حتی اگر از روی لطف دارویی نیز برایش بفرستد، ممکن است تاثیری نداشته باشد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، دوران زندگی مانند یک مادر است که در انتظار زایمان است و ما باید ببینیم که چه چیز جدیدی از آن متولد خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر عاشق از املاک اجل فخرالدین
پنبه دزدید و ندانست که آن بگزاید
خورد سوگند و از آن شومی سوگند دروغ
پنبه شد رشته و از . . . ونش برون میآید
مفتی شرع کرم عاقلهٔ ملت جود
آنکه از مادر احرار چنو کم زاید
فتوی بنده چو از روی کرم برخواند
حکم فتوی بکند مشکل آن بگشاید
خواجهای بندهٔ خود را نه به تکلیف سؤال
[...]
روز گم گشتن فرزند مقادیر قضا
چاه دروازهٔ کنعان به پدر ننماید
باش تا دست دهد دولت ایام وصال
بوی پیراهنش از مصر به کنعان آید
ماهروی من اگر پرده ز رخ بگشاید
فلک از عکس ویم ماه دگر بنماید
گر ببیند رخ چون آتش رخشنده در آب
دل خود را چو دل خلق جهان برباید
چون رقم بر بقم از نیل صبوحیش زنند
[...]
ای وزیری که دلت همت اگر در بندد
گره عقد ز ابروی فلک بگشاید
قدم همت تو تارک کیوان سپرد
چنبر طاعت تو گردن گردون ساید
در زمان قلمت زهره ندارد بهرام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.