گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا وصال رخت ای نگار می باید

اگر مراد دل ما نمی دهی شاید

نظر به روی تو کردن چو خوش بود تا روز

که عکس روی تو خواب از دو دیده برباید

ببست جان و دلم دیده در خیال رخت

مگر دری ز وصالت خدای بگشاید

ز لطف خویش بیاراست زیور حسنت

مشاطه کرمش آنچنان که می باید

به عشق روی چو ماهش صبور باش ای دل

ببین ز گردش ایام تا چه می زاید

دو دیده ی دل من از جهان خبر داری

که خون دیده ز هجران ز دیده پالاید

بساز ای دل بیچاره با مراد جهان

نه آنچنان که بیاید چنانکه می باید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode