خوش آن شبم که ز روی تو ماهتابی بود
امید صبح وصالم به آفتابی بود
خوش آن زمان که به روی تو برگشادم چشم
خوش آن دمی که به وصلت مرا شتابی بود
جمال روی تو را من نشان نیارم داد
چه جای این مگر آن خود خیال و خوابی بود
به راه بادیه ی شوق و کعبه مقصود
زلال وصل تو جستیم و خود سرابی بود
طبیب درد مرا دید و شرح حال نگفت
عزیز من چه شد آخر تو را جوابی بود
بریخت خون دلم گفتمش وبالت نیست
بگفت خون چنین ریختن ثوابی بود
به سرزنش همه یاران محرمم گویند
جهان همیشه تو را رونقی و آبی بود
چه شد که دل به غم روزگار بنهادی
جواب داد که آن موسم شبابی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.