چشمان تو مست و ناتوانند
پر فتنه و شهره ی زمانند
در وصف تو طوطیان هندی
یک سر همه لال و بی زبانند
سر بر سر این خط و بناگوش
بنهاده چه پیر و چه جوانند
بردار ز رخ حجاب تا خلق
حیران جمال تو بمانند
قومی نکشیده تلخی هجر
قدر شب وصل تو چه دانند
بر روی تو عاشقان بسی هست
بعضی به ملا چه در نهانند
شب تا به سحر ز عشق رویت
با ناله و آه و با فغانند
همچون دهن تو عاشقانت
از هستی خویش در گمانند
در کوی غمت نشسته بر خاک
پیوسته ز دور پاسبانند
عشاق بجز غمت چه خواهند
از بهر غم تو در جهانند
هم رحم کنند بر گدایان
شاهان جهان چو می توانند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از راه نکاح اگر توانند
آن شیفته را به مه رسانند
در مرتبه ایش بحر خوانند
در مرتبهاش قطره دانند
در خط چو قلم فرو نمانند
زان قصه خط نویس خوانند
زان سوتر پل شدن توانند
یا در پل آتشین بمانند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.