گنجور

 
جهان ملک خاتون

طالبان سر کویت رخ جانان طلبند

رخ جانان نه مرادست مگر جان طلبند

این دلیلیست که در صورت خوبان همه خلق

گشته حیران جمالند و همه آن طلبند

چون تویی مایه درمان دل عشاقان

دردمندان تو از لطف تو درمان طلبند

چون من آشفته آن روی چو ماهت شده ام

در سر کوی تو از ما سر و سامان طلبند

بر سر کوی تو چون هست سگان را باری

عاشقان تو چرا بار ز دربان طلبند

چون تویی سایه ی خالق به سر خلق جهان

سایه مرحمت شاه جهانبان طلبند

غرق طوفان بلا گشته دل و جان و چو نوح

دست امّید برآورده و درمان طلبند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

تا چه دیوند که خاتم ز سلیمان طلبند

یا چه گبرند که آزار مسلمان طلبند

خلق دیوانه و از محنت دیوان در بند

وین عجبتر که ز دیوان زر دیوان طلبند

آسیائی که فتادست و ندارد آبی

[...]

جهان ملک خاتون

دردمندان تو از وصل تو درمان طلبند

یک نظر دیدن روی تو چو ایمان طلبند

همچو پروانه ی سرگشته دلِ خلق جهان

بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند

بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست

[...]

نسیمی

عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند

تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند

اعتباری نکنند اهل دل آن طایفه را

که نه از بهر لقا روضه رضوان طلبند

بی لب و چشم و رخ و زلف تو ذوقی ندهد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه