گنجور

 
نسیمی

عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند

تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند

اعتباری نکنند اهل دل آن طایفه را

که نه از بهر لقا روضه رضوان طلبند

بی لب و چشم و رخ و زلف تو ذوقی ندهد

که شراب و شکر و شمع شبستان طلبند

آرزومند تو از جان و دلند اهل نظر

لاجرم وصل دهانت به دل و جان طلبند

من گدای در ایشان که سلاطین جهان

همتی گر طلبند از در ایشان طلبند

گرچه در سفره شاهان بود انواع نعم

لقمه عافیت از خوان گدایان طلبند

صبر بر سرزنش خار جفا چون نکنند

بلبلانی که وصال گل خندان طلبند

خبر از لذت عشق تو ندارند آنان

که نسازند به درد تو و درمان طلبند

حاجت از چشم تو می خواهم و باشد مقبول

حاجتی کان ز چنین گوشه‌نشینان طلبند

شده ام بر سر کوی عدم آباد مقیم

گر نشانی ز من بی سر و سامان طلبند

چون نسیمی ز در یار طلب، حاجت خویش

کاهل دل حاجت خویش از در یزدان طلبند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

تا چه دیوند که خاتم ز سلیمان طلبند

یا چه گبرند که آزار مسلمان طلبند

خلق دیوانه و از محنت دیوان در بند

وین عجبتر که ز دیوان زر دیوان طلبند

آسیائی که فتادست و ندارد آبی

[...]

جهان ملک خاتون

طالبان سر کویت رخ جانان طلبند

رخ جانان نه مرادست مگر جان طلبند

این دلیلیست که در صورت خوبان همه خلق

گشته حیران جمالند و همه آن طلبند

چون تویی مایه درمان دل عشاقان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه