عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند
تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند
اعتباری نکنند اهل دل آن طایفه را
که نه از بهر لقا روضه رضوان طلبند
بی لب و چشم و رخ و زلف تو ذوقی ندهد
که شراب و شکر و شمع شبستان طلبند
آرزومند تو از جان و دلند اهل نظر
لاجرم وصل دهانت به دل و جان طلبند
من گدای در ایشان که سلاطین جهان
همتی گر طلبند از در ایشان طلبند
گرچه در سفره شاهان بود انواع نعم
لقمه عافیت از خوان گدایان طلبند
صبر بر سرزنش خار جفا چون نکنند
بلبلانی که وصال گل خندان طلبند
خبر از لذت عشق تو ندارند آنان
که نسازند به درد تو و درمان طلبند
حاجت از چشم تو می خواهم و باشد مقبول
حاجتی کان ز چنین گوشهنشینان طلبند
شده ام بر سر کوی عدم آباد مقیم
گر نشانی ز من بی سر و سامان طلبند
چون نسیمی ز در یار طلب، حاجت خویش
کاهل دل حاجت خویش از در یزدان طلبند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تا چه دیوند که خاتم ز سلیمان طلبند
یا چه گبرند که آزار مسلمان طلبند
خلق دیوانه و از محنت دیوان در بند
وین عجبتر که ز دیوان زر دیوان طلبند
آسیائی که فتادست و ندارد آبی
[...]
طالبان سر کویت رخ جانان طلبند
رخ جانان نه مرادست مگر جان طلبند
این دلیلیست که در صورت خوبان همه خلق
گشته حیران جمالند و همه آن طلبند
چون تویی مایه درمان دل عشاقان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.