گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا جز عشق تو کاری نباشد

چو تو در عالمم یاری نباشد

روا باشد که در ایوان وصلت

من بیچاره را باری نباشد

ترا باشد به جای من همه کس

مرا غیر از تو دلداری نباشد

به روز هجرت ای یار جفا جوی

غم بسیار و غمخواری نباشد

مرا بارست بسیار از تو بر دل

اگرچه از منت باری نباشد

اگر از لطف خویشم بنده خوانی

مرا زان بندگی عاری نباشد

مگر روزی رسی فریاد جانم

که از خاک من آثاری نباشد

شبی در خلوت وصل تو خواهم

که جز من هیچ اغیاری نباشد

که تا حال جهان گویم به زاری

چو از اغیار دیاری نباشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ترا کز نیکوان یاری نباشد

مرا نزد تو مقداری نباشد

نباشد دولت وصلت کسی را

وگر باشد مرا باری نباشد

ترا گر کار من دامن نگیرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
عطار

ز مرگم گرچه تیماری نباشد

گلی را سوختن کاری نباشد

حکیم نزاری

ترا خود رسمِ دل داری نباشد

جز آیینِ جفا کاری نباشد

ازین ها به بده ما را کزین ها

که با ما می کنی یاری نباشد

مکن با اهلِ دل نا التفاتی

[...]

شیخ محمود شبستری

تو را با آخرت کاری نباشد

وزان بر جان تو باری نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه