گنجور

 
جهان ملک خاتون

بر عاشقان رویت چندین جفا نباشد

زین بیش جور کردن بر ما روا نباشد

ما بر جفایت ای جان یکباره دل نهادیم

زان رو که دلبران را هرگز وفا نباشد

عهدی که کرد با من بشکست همچو زلفش

کردن خلاف عهدش آیین ما نباشد

خالی نگشت هرگز یاد تو از ضمیرم

وز دیده ام خیالت یک دم جدا نباشد

هر شب من و خیالش در گفت و گوی هجریم

آری حکایت ما بی ماجرا نباشد

ما کرده ایم جان را در کار مهر لیکن

آیین مهربانی رسم شما نباشد

چشم جهان چو دریا گشت از فراق و دانم

گر پا نهد خیالش در دیده جا نباشد

 
 
 
عبید زاکانی

هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد

مه را نظیر رویش گفتن روا نباشد

موئی چنان خمیده چشمی چنان کشیده

در چین به دست ناید و اندر ختا نباشد

با او همیشه ما را جز لاله در نگیرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عبید زاکانی
واعظ قزوینی

ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد

با هیچ کس در این عهد، کس آشنا نباشد

چون چشم کس نپوشد، از روی خلق عالم؟

کامروز دستگیری، غیر از عصا نباشد!

باهم گر آشنایند خلق زمانه، اما

[...]

بیدل دهلوی

تا مشرب محبت ننگ وفا نباشد

باید میان یاران ما و شما نباشد

بر ما خطا گرفتن از کیش شرم دور است

کس عبب‌کس نبیند تا بی‌حیا نباشد

با هرکه هرچه گویی سنجیده بایدت گفت

[...]

صامت بروجردی

یا رب چون من به غربت کسی مبتلا نباشد

در پیش چشم دشمن بی‌اقربا نباشد

عباس من کجایی ای مهربان برادر

جای تو اندرین دشت پیاد چرا نباشد؟

ای مونس غریبان سقای غم نصیبان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه