دردم نهاد بر دل و درمان نمیرسد
واین روزگار تلخ به پایان نمیرسد
موری ضعیفم و شدهام پایمال هجر
حالم مگر به گوش سلیمان نمیرسد
هر روز چرخ درد به دردم فزود و آه
کاین آه سوزناک به کیوان نمیرسد
دل خود ز دست هجر عزیزان فگار بود
وین نیش بین که جز به رگ جان نمیرسد
یک دم نمیزنم که به جانم ز روزگار
دردی دگر ز هجر عزیزان نمیرسد
فریاد و آه و ناله و زاری من چه سود
کاین تیره روز هجر به پایان نمیرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و عذاب ناشی از فقدان عزیزان و هجران آنهاست. گوینده احساس میکند که دردی که متحمل میشود هرگز درمان نمییابد و روزگار تلخ او به سرانجام نمیرسد. او خود را مانند موری ضعیف میداند که زیر فشار غم و جدایی پایمال شده است. تلاشهایش برای فریاد زدن و ابراز دردش بیفایده به نظر میرسد، چون این روزهای تیره و تار از بین نمیروند و دردهایش همچنان ادامه دارد.
هوش مصنوعی: دردی که در دل دارم، تسکینی ندارد و این روزهای تلخ نیز تمام نمیشود.
هوش مصنوعی: من مانند یک مورچه ضعیف هستم و درد فراق مرا پایمال کرده است، آیا حرفها و حال من به گوش سلیمان نمیرسد؟
هوش مصنوعی: هر روز بر شدت دردهایم افزوده میشود و افسوس که این ناله سوزناک به کسی نمیرسد.
هوش مصنوعی: دل من از دوری عزیزان بسیار ناراحت و نگران است و این درد و رنجی که احساس میکنم، آنچنان عمیق است که فقط به جانم میرسد.
هوش مصنوعی: یک لحظه هم نمیتوانم بیخیال بمانم، زیرا دردی از روزگار بر من نمیرسد که بیشتر از غم دوری عزیزانم باشد.
هوش مصنوعی: صدای فریاد و ناله و اندوه من چه فایدهای دارد، زیرا این روزهای سخت و محنتآور جدایی به پایان نخواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها، به پایگاه تو کیوان نمیرسد
در ساحت تو گنبد گردان نمیرسد
جایی رسیدهای به معالی و مرتبت
کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمیرسد
آن میرسد به روضهٔ آمال از کفت
[...]
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد
در ظلمت نیاز بجهد سکندری
خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن
[...]
افسوس دست من که به کیوان نمیرسد
آوخ که دور چرخ به پایان نمیرسد
بر من نماند هیچ ملالی و محنتی
کز جور دور گنبد گردان نمیرسد
بادا شکسته چنبر گردون دون ازانک
[...]
جان در مقام عشق به جانان نمیرسد
دل در بلای درد به درمان نمیرسد
درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز
دشوار مینماید و آسان نمیرسد
ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد
[...]
آلوده شد بحرص درم جان عالمان
وین خواری از گزاف بدیشان نمیرسد
دردا و حسرتا که بپایان برسد عمر
وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.