دردم ز وصل دوست به درمان نمیرسد
واین تیره روز هجر به پایان نمیرسد
جانم به لب رسید ز دست جفای خلق
واین طرفه تر که شرح به جانان نمیرسد
یک لحظه نگذرد که دل خسته مرا
صد تیر از فراق تو بر جان نمیرسد
ما جان نهادهایم به راه غمت ولیک
ما را گناه چیست چو فرمان نمیرسد
عید رخم نمای که این لاشهٔ ضعیف
از درد دوری تو به قربان نمیرسد
یک دم نمیرسد که دلم را هزار بار
صد تیغ غم ز جور رقیبان نمیرسد
او حاکمست و عادل و من بندهٔ ضعیف
آخر چرا به غور ضعیفان نمیرسد
درد و غمست کار جهان سر به سر تمام
لیکن به محنت شب هجران نمیرسد
تا کی جهان به جان رسد از خار جور خلق
یارب دمی به وصل گلستان نمیرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنجی صحبت میکند که بر اثر جدایی از معشوق احساس میکند. او به شدت از فراق دوست رنج میبرد و میگوید که هیچ تسکینی برای این درد وجود ندارد. همچنین به ناامیدی و بیعدالتی در جهان اشاره میکند و از این میگوید که علیرغم تلاشهایش، به وصال محبوب نمیرسد. در نهایت، او نومیدانه از خداوند میخواهد که به او کمک کند تا از این درد و رنج رهایی یابد.
هوش مصنوعی: درد و رنج من از دیدن دوست درمان نمیشود و این روزهای تاریک جدایی هرگز به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: جانم به لبم رسیده از ظلم و بیمهری مردم، و جالبتر اینکه نمیتوانم این درد و رنج را به معشوقم توضیح دهم.
هوش مصنوعی: هر لحظه که میگذرد، دل خستهام از دوریات درد و رنجی به شدت احساس میکند.
هوش مصنوعی: ما برای عشق و غم تو جان خود را فدای کردهایم، اما نمیدانیم که چه گناهی کردهایم که خبری از تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: عید را به من نشان بده که این جسم ناتوان از شدت درد دوری تو نمیتواند به قربانی برسد.
هوش مصنوعی: دلم هیچ لحظهای آرامش ندارد؛ چرا که به خاطر ظلم و بدی رقبایم، بارها و بارها غم و اندوه را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: او حاکم و عادل است و من یک نفر ضعیف، پس چرا در اعماق ضعف و ناتوانیهای انسانها نمینگرد؟
هوش مصنوعی: زندگی پر از درد و غم است و تمام امور دنیا همینطور هستند، اما هیچ چیز به سختی رنج و محنتی که در شب جدایی احساس میشود، نمیرسد.
هوش مصنوعی: این دنیا تا چه زمانی باید از رنج و سختیهای مردم رنج ببرد، ای خدا! آیا هیچ لحظهای هست که به خوشی و زیبایی مانند گلستان برسیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها، به پایگاه تو کیوان نمیرسد
در ساحت تو گنبد گردان نمیرسد
جایی رسیدهای به معالی و مرتبت
کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمیرسد
آن میرسد به روضهٔ آمال از کفت
[...]
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد
در ظلمت نیاز بجهد سکندری
خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن
[...]
افسوس دست من که به کیوان نمیرسد
آوخ که دور چرخ به پایان نمیرسد
بر من نماند هیچ ملالی و محنتی
کز جور دور گنبد گردان نمیرسد
بادا شکسته چنبر گردون دون ازانک
[...]
جان در مقام عشق به جانان نمیرسد
دل در بلای درد به درمان نمیرسد
درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز
دشوار مینماید و آسان نمیرسد
ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد
[...]
آلوده شد بحرص درم جان عالمان
وین خواری از گزاف بدیشان نمیرسد
دردا و حسرتا که بپایان برسد عمر
وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.