عاقبت این درد دل را هم شبی درمان رسد
واین سر سرگشتهام از وصل با سامان رسد
از رخش گرچه بعیدم هم به عیدم هست امید
کز برای جان او این لاشه در قربان رسد
ای دل امّید از وصال یار برنتوان گرفت
بو که شبهای دراز هجر با پایان رسد
بوسهای از لعل او کردم تمنّا گفت جان
در عوض خواهم فدا بادت اگر فرمان رسد
در فراق او مرا جان گریبان چاک شد
دست کوتاهم کیم دستی بدان دامان رسد
حال دل را بازگفتن در طریق عشق نیست
خاصه آن ساعت که یک دم جان بر جانان رسد
چون دو عالم را به کار عشق کردم در غمت
ای عزیز من جهان را کی سخن در جان رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به بیان درد و longing شاعر از وصال یار میپردازد. او امیدوار است که بعد از این درد و رنج، سرانجام به وصالی با معشوق دست یابد. علیرغم فاصله و سختیهایی که در مسیر وجود دارد، دلش پر از امید است و میداند که شبهای طولانی فراق به پایان خواهند رسید. شاعر به وجود خود به عنوان قربانی عشق اشاره میکند و میگوید برای یک بوسه از یار حاضر است جانش را فدا کند. او بیان میکند که شدت عشق و فراق به حدی است که نمیتواند حال دلش را بازگو کند. در پایان، شاعر به این موضوع میپردازد که عشق او تمام جهان را تحت تاثیر قرار داده و هیچ چیز نمیتواند مانع عشقش شود.
هوش مصنوعی: در نهایت، این غم و دردی که در دل دارم یک روز درمان خواهد شد و این سر من که در آشفتگی به سر میبرد، به وصالی خواهد رسید که به آرامش میانجامد.
هوش مصنوعی: اگرچه من از چهرهاش دور هستم، اما در روز عید امیدوارم که برای او، این جسم ناچیز من قربانی شود.
هوش مصنوعی: ای دل، امیدی به دیدار یار نداشته باش، چراکه شبهای طولانی فراق هرگز به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: من از لبان شیرین او بوسهای گرفتم و او در جواب گفت: جانم را در عوض این بوسه فدای تو میکنم اگر تو دستور بدهی.
هوش مصنوعی: در دوری او، جانم به شدت در حال ناله است و دلم برای او تنگ شده. اما افسوس که دستم به او نمیرسد و نمیتوانم خود را به او برسانم.
هوش مصنوعی: حالت قلب را در مسیر عشق نمیتوان به راحتی بیان کرد، بهخصوص در لحظهای که روح انسان به معشوق وصل میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که همه وجودم را به عشق تو اختصاص دادهام، دیگر در دلم جا برای غم و درد وجود ندارد. بنابراین، نمیدانم چگونه میتوانم به جهان و سخنانی که از آن آمدهاند، اهمیت دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حال زارم گوییا روزی بر جانان رسد
یا طبیب دل به غور درد بی درمان رسد
گر ز حال زار من دلدار من آگه شود
هم به فریاد من مسکین سرگردان رسد
هم برآید صبحگاهی آفتاب روز وصل
[...]
زینب ای امالمصیبه موسم افغان رسد
کار حلقوم حسین با خنجر بران رسد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.