چشم خوابآلود او بنگر که چون دل میبرد
درد عشقش از دل ما صبر مشکل میبرد
گر گمان دارد که بر گردم من از کویش به جور
شک ندارم کان نگارم ظنّ باطل میبرد
موج دریای بلای عشق او بالا گرفت
لاجرم ملاح جان کشتی به ساحل میبرد
ز آب دیده من درخت قامتت پروردهام
باغبان چون سعی کرد از میوه حاصل میبرد
تا به دست آرد به خون دل ز هر سو توشهای
در جهان نامرادی رنج سایل میبرد
ای دل محزون نظر کن کز جفای روزگار
ای بسا دانا که اکنون جور جاهل میبرد
ای بسا بار گنه کز این جهان بر دوشم است
زان سبب شخص ضعیفم بار کاهل میبرد
زینهار ای دل تو غم کمتر خور و در ماه پیچ
در خیال روی دلبر کان غم از دل میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و غم عشق است. شاعر از خواب آلودگی چشم محبوب سخن میگوید و میگوید که این عشق، صبر را از دلش میبرد. او به محبوبش میگوید که اگر فکر میکند او از او دور خواهد شد، اشتباه میکند. همچنین اشاره میکند که مشکلات و بلایای عشق او را به جایی نمیرساند. از طرف دیگر، شاعر به دردهایی که در زندگی تحمل کرده اشاره میکند و میگوید که بار گناه بر دوشش سنگینی میکند. در پایان، شاعر از دل خود میخواهد که کمتر غم بخورد و به یاد روی دلبرش باشد، زیرا آن عشق میتواند غم را از دلش براند.
هوش مصنوعی: چشم خوابآلود او را ببین که چگونه دل را میرباید و درد عشقش از دل ما صبر را به سختی میبرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی فکر کند که من از عشق تو برمیگردم، اشتباه میکند. زیرا من به هیچوجه به جدایی و دوری از تو نمیاندیشم.
هوش مصنوعی: عشق او همچون امواج دریا به شدت بالا آمده و به همین دلیل، ملوان جانفدای کشتی تلاش میکند تا آن را به سواحل امن برساند.
هوش مصنوعی: از اشک چشمانم درخت قامت تو را بارآوردهام. زمانی که باغبان تلاش کند، از میوهاش بهرهبرداری میکند.
هوش مصنوعی: برای آنکه در این جهان پر از ناامیدی و رنج، به وسیله تلاش و مشقت، منابع و امکاناتی به دست آورد، باید با دلنگرانی و سختیها دست و پنجه نرم کند.
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، نگاه کن که چقدر در زندگی سختیها بر سر دانشمندان آمده و افرادی جاهل و نادان بر قدرت و تسلطاند.
هوش مصنوعی: شاید بار زیادی از گناهان بر دوش من باشد و به همین خاطر، من انسانی ضعیف هستم که بار سنگینی را به دوش میکشم و به سختی میتوانم آن را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: ای دل، مواظب باش که کمتر غمگین باشی و در این شبها به زیباییهای روی محبوب فکر کن، زیرا آن فکر، غم را از دلت میزداید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق، اول ناتوانان را به منزل میبرد
خار و خس را زودتر دریا به ساحل میبرد
باغبان خُلد از گلزار ما گل میبرد
همچو تخم گل به تحفه تخم بلبل میبرد
موج نگذارد کسی نزدیک این دریا رود
ابر اگر آبی برد، از چشمهٔ پل میبرد
او تغافل میکند، من هم تغافل میکنم
[...]
ذوق دیدارست کامی کز جهان دل میبرد
زاهد از دنیا نمیدانم چه حاصل میبرد!
دل به دریا داده را ز آسیب طوفان باک نیست
موج آخر کشتی خود را به ساحل میبرد
ابلهان را درک ذوق عشوة دنیا کجاست
[...]
از من و بلبل صبا صبر و تحمل می برد
خاک راهت را به باغ از دامن گل می برد
گرد راهم بی نیازی را به خاک افکند و رفت
جرأتش کی بعد ازین نام توکل می برد
پرسش مژگان نازش را زبان دیگر است
[...]
جان و دل بیرون کس ازدست تو مشکل میبرد
غمزهات جان میرباید عشوهات دل میبرد
اضطرابم زیر تیغش نی ز بیم کشتن است
شوق تیغ اوست تاب از جان بسمل میبرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.