گنجور

 
جهان ملک خاتون

تو نظر کن که بت من چه جمالی دارد

بر لب چشمه حیوان خط و خالی دارد

مه و خورشید بهم کس نتواند دیدن

تو ببین بر سر خورشید هلالی دارد

هست خوبان جهان را همه حسن و خط و خال

دل من با سر زلفین تو حالی دارد

در شکنج سر زلف تو وطن ساخت دلم

وز فروغ مه و خورشید ملالی دارد

گر تصوّر کند آن یار که من از در او

باز گردم به جفا فکر و خیالی دارد

تو مکن تکیه برین دور جفاجوی که هم

محنت و دولت ایام زوالی دارد

حسن چون یافت کمالی بکند میل زوال

حسن روی تو بهر لحظه کمالی دارد

حسدم نیست به مال و نه به جاه و نه به ملک

بر کسی هست که با دوست وصالی دارد

چون وصالم ز جمال تو میسّر نشود

مردم دیده ی من خیل خیالی دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد

الحق آراسته خلقی و جمالی دارد

درد دل پیش که گویم که به جز باد صبا

کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد

دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

هر که از اهل کمال است جلالی دارد

خوش کمالی که جمالی به کمالی دارد

نفس اهل کمال است که جان می بخشد

آفرین بر نفسش باد که حالی دارد

بسته ام نقش خیالی که نیاید به خیال

[...]

صوفی محمد هروی

زلف بر عارض زیبای تو حالی دارد

کیست در شهر که او چون تو جمالی دارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
صائب تبریزی

گوشه گیری که لب نان حلالی دارد

سی شب از گردش ایام هلالی دارد

نیست جویای نظر چون مه نو ماه تمام

خودنمایی نکند هر که کمالی دارد

آب بر حسن گلوسوز فشاندن ستم است

[...]

فیض کاشانی

شهره شهر شود هر که جمالی دارد

کشد آزار خسان هر که کمالی دارد

حسن را جلوه مده در نظر بی‌دردان

جلوه آفت بود آنرا که جمالی دارد

خمش ای مرغ خوش آواز که در سر صیاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه