تو نظر کن که بت من چه جمالی دارد
بر لب چشمه حیوان خط و خالی دارد
مه و خورشید بهم کس نتواند دیدن
تو ببین بر سر خورشید هلالی دارد
هست خوبان جهان را همه حسن و خط و خال
دل من با سر زلفین تو حالی دارد
در شکنج سر زلف تو وطن ساخت دلم
وز فروغ مه و خورشید ملالی دارد
گر تصوّر کند آن یار که من از در او
باز گردم به جفا فکر و خیالی دارد
تو مکن تکیه برین دور جفاجوی که هم
محنت و دولت ایام زوالی دارد
حسن چون یافت کمالی بکند میل زوال
حسن روی تو بهر لحظه کمالی دارد
حسدم نیست به مال و نه به جاه و نه به ملک
بر کسی هست که با دوست وصالی دارد
چون وصالم ز جمال تو میسّر نشود
مردم دیده ی من خیل خیالی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره زیبایی معشوقهاش سخن میگوید و از جذابیت او در مقایسه با عناصر طبیعی مانند خورشید و ماه صحبت میکند. او به عشق و دلبستگیاش اشاره میکند و اظهار میدارد که دلش بر اثر زیبایی معشوقش دچار آشفتگی شده است. شاعر همچنین نگرانیهایی درباره دوری و جدایی از معشوق دارد و به زوال و تغییر زیباییها اشاره میکند. در نهایت، او تأکید میکند که حسرتی بر ثروت و مقام ندارد و تنها در پی وصال و زیبایی معشوق است.
هوش مصنوعی: به منظر زیبایی معشوق من توجه کن، او بر کنار چشمه حیوان، خط و خالی دلنشین دارد.
هوش مصنوعی: ماه و خورشید هرگز نمیتوانند یکدیگر را ببینند، اما تو میتوانی ببینی که هلالی بر سر خورشید قرار دارد.
هوش مصنوعی: تمامی زیباییهای دنیا در آن خوبان نهفته است، اما برای دل من تنها زیبایی و جذابیت موهای تو اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: دل من در پی زلفهای تو آرامشی پیدا کرده است و به نور ماه و خورشید هم هیچ دلخوشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق فکر کند که من از در او به خاطر نادانی و بیمحلی او برمیگردم، در اشتباه است و در خیالی باطل به سر میبرد.
هوش مصنوعی: به کسی یا چیزی وابسته و مطمئن نشو که همواره در حال تغییر و ناپایداری است، زیرا همین وضعیت سختی و خوشبختی ممکن است به زودی دستخوش تغییر شود.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی به اوج خود میرسد، دیگر نمیتواند از زوال آن بگریزد. زیبایی چهرهات هر لحظه کمال بیشتری را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: من به ثروت، مقام و دارایی هیچ کس حسادت نمیکنم؛ حسرت من تنها برای کسانی است که با دوستان واقعی خود در ارتباط و محبت هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که نمیتوانم به زیبایی تو وصل شوم، مردم برای من در عالم خیال بسیار جالب و زیبا به نظر میرسند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد
الحق آراسته خلقی و جمالی دارد
درد دل پیش که گویم که به جز باد صبا
کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد
دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه
[...]
هر که از اهل کمال است جلالی دارد
خوش کمالی که جمالی به کمالی دارد
نفس اهل کمال است که جان می بخشد
آفرین بر نفسش باد که حالی دارد
بسته ام نقش خیالی که نیاید به خیال
[...]
زلف بر عارض زیبای تو حالی دارد
کیست در شهر که او چون تو جمالی دارد
گوشه گیری که لب نان حلالی دارد
سی شب از گردش ایام هلالی دارد
نیست جویای نظر چون مه نو ماه تمام
خودنمایی نکند هر که کمالی دارد
آب بر حسن گلوسوز فشاندن ستم است
[...]
شهره شهر شود هر که جمالی دارد
کشد آزار خسان هر که کمالی دارد
حسن را جلوه مده در نظر بیدردان
جلوه آفت بود آنرا که جمالی دارد
خمش ای مرغ خوش آواز که در سر صیاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.