گنجور

 
جهان ملک خاتون

قسم خوردم نگارینا به رویت

پس آنگه بر دو زلف و خال و مویت

به طاق ابروان و چشم مستت

به زلف و عارض پر رنگ و بویت

به زلف سرکش عاشق‌فریبت

به فرقت تا قدم زآن خلق و خویت

به آب لعل شیرین شکربار

که از جان تشنه‌ام بر خاک کویت

تویی آب حیات از چشمه نوش

چو اسکندر منم مایل به سویت

مزن زین بیش بر چوگان زلفت

چون من افتاده‌ام در پا چو گویت

جهانبانا یقین دانی که عمریست

که من جان می‌دهم در آرزویت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode