گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

به رویت اشتیاقم بی نهایت

بود گر سویم اندازی عنایت

جفا کردی بسی بر من نگارا

نپیچیدم سر از مهر و وفایت

که جان من ز هجران بر لب آمد

بگو جانا اگر اینست رایت

تو سلطان جهانداری خدا را

نظر کن یک زمان سوی گدایت

بسی از دشمن و از دوست دیدم

جفا و جور و خواری از برایت

تو هم گر زانکه گردانی چو پرگار

نگردانم سر از فرمان و رایت

گر آب زندگانی بخشدم خضر

نخواهم آن و خواهم خاک پایت

نظر بر من نداری تا دگربار

چه کردند از من مسکین روایت

ندارم صبر دل کز حد ببردی

جفا و جور را هم هست غایت