تا تو از لب کرده ای درمان ما
آتشی افکنده ای در جان ما
نور چشم ما تو مردم زاده ای
یک شبی از لطف شو مهمان ما
در نیاید چشم بیدارش به خواب
بر سر هر کو رسد افغان ما
گفتم از دستش برون آریم دل
چون کنم دل نیست در فرمان ما
یک نظر گفتم کند در ما ولی
هست فارغ از گدا سلطان ما
در چمن از جست و جوی قامتت
شد پراکنده سر و سامان ما
بی تکلّف راست گویم در جهان
نیست قدّی چون قد جانان ما
بس عجب دیدم که آن سرو سهی
چون برون رفت از سر پیمان ما
عید رویش گفت با من کای جهان
جان چه باشد تا کنی قربان ما
چند گردد بر سر کویت مدام
این دل مسکین سرگردان ما
دل ببرد از ما و رفت آن بی وفا
کشت تخم قهر خود در جان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عشق و دلتنگی شاعر اشاره دارد. او از محبوبش میخواهد که به دیدنش بیاید و در عین حال از آتش عشق و ناراحتی خود سخن میگوید. شاعر از رنجی که محبوبش به او میزند، ناله میکند و میگوید که بدون او زندگیاش بیمعنا شده است. او به زیبایی محبوبش اشاره میکند و بر طروات و جذابیت او تأکید میکند، همچنین از درد دوری و فراق میگوید که به شدت او را آزار میدهد. در نهایت، شاعر از دل شکسته خود و حسرت بر از دست دادن محبوب سخن میگوید و ابراز امیدواری میکند که روزی دوباره به هم برسند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو با لبانت درمانی به ما بخشیدی، آتشی در دل ما شعله ور کرد.
هوش مصنوعی: تو که نور چشم ما هستی، ای انسانی که زیبایی به وجودت آمده است، یک شب از روی لطف و محبت، مهمان ما باش.
هوش مصنوعی: چشمان بیدار او هرگز خواب نخواهند برد و هر جا که برویم، صدای افسوس ما به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که باید از چنگش دل را رها کنیم، اما نمیتوانم این کار را بکنم، چون دل دیگر در دست من نیست.
هوش مصنوعی: یک نگاه به ما انداخت، اما او از وضعیت و حال ما بیخبر است؛ زیرا او خود مقام بزرگی دارد و ما در جایگاهی پایینتر قرار داریم.
هوش مصنوعی: در میان چمن، جستجو برای یافتن قامت تو باعث شده که نظم و آرامش ما بر هم بریزد.
هوش مصنوعی: بی هیچ دشواری میگویم که در این دنیا هیچ کس به زیبایی قامت محبوب ما نیست.
هوش مصنوعی: این عجیب است که وقتی آن سرو بلند قامت از کنار ما رفت، پیمان و قرار ما نیز از یاد ما رفت.
هوش مصنوعی: عید رویش به من گفت: ای جان جهان، ارزش چیست که برای ما قربانی کنی؟
هوش مصنوعی: چند بار باید این دل بیچاره و سرگشته به دور کوی تو بچرخد و ناله کند؟
هوش مصنوعی: دل ما را گرفت و از ما دور شد، آن بیوفا. همانطور که بذر قهر خود را در وجود ما کاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه گنه آمد ز جسم و جان ما
قسم تو صافی و دردی آن ما
چون بحق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو در بندان ما
هرچه خواهد می کند سلطان ما
دل برد جان بخشد آن جانان ما
دنیی و عقبی از آن و این و آن
ما از آن او و او هم ز آن ما
دردمندانیم و دردی می خوریم
[...]
کرده است از لطف خود یزدان ما
هر صفت چون گوی در چوگان ما
ای دوای درد بیدرمان ما
وی شفای علت نقصان ما
آتشی از عشق خود در ما زدی
تا بسوزی هم دل و هم جان ما
آتشی خوشتر زآب زندگی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.