گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

فریاد کان نگار دل از مهر برگرفت

جور و جفا به حال دل ما ز سر گرفت

ترک وفا و مهر و محبت بکرد و باز

یارم برفت بر من و یاری دگر گرفت

چون صبر و طاقتم ز ستمکاریش نماند

دل نیز رفت و دلبرکی خوبتر گرفت

درد دل از طبیب چه پنهان کنی کنون

چون داستان عشق جهان سر به سر گرفت

روزی به رهگذار ز دورم بدید یار

در خشم شد ز ما و به تک راه برگرفت

آهی چنان ز آتش دل در جهان زدم

کز آه من جهان همه از خشک و تر گرفت

چندان ز دیده اشک ببارید مردمک

کز آب دیده ام به جهان ره گذر گرفت