تا از بر من آن صنم گل عذار رفت
چون زلف بی قرار وی [از] من قرار رفت
مستغرقم به بحر غم اندر فراق تو
زان رو کم از دو دیده بت غمگسار رفت
دیگر به سرو و گل نکنم التفات هیچ
چون سرو نازم از طرف جویبار رفت
پایم بماند در گل حسرت چو سرو ناز
در بر نیامد او و ز دستم نگار رفت
از دست رفت یارم و در دل بماند درد
یک گل نچیده در جگرم نوک خار رفت
مست شبانه بودم و مخمور روز هجر
از باده ی وصال نگارم خمار رفت
تا دیده در جهان بگشادم به روی دوست
از دیدن رخش دل و دستم ز کار رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا شمع من ز دیدهٔ شب زنده دار رفت
دود از سرم برآمد و اشک از کنار رفت
در پیچ و تاب حلقه آن زلف خم به خم
کاری که کرد، دست و دل من ز کار رفت
افسانه کم کنید که جوشید گریه ام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.