تا از دو دیده ام رخ آن گل عذار رفت
خواب از دو دیده وز دل تنگم قرار رفت
تا از رخش تمتع جان برنداشت چشم
بی روی مهوشش دل و دینم ز کار رفت
از روزگار تیره ی بدعهد بی وفا
روزم سیاه گشت و در این روزگار رفت
ننشست پای حسرتم از جست و جوی دوست
نگرفت دست ما و ز دستم نگار رفت
او در میان نیامد و هر سوز چشمها
خونم ز دست هجر وی اندر کنار رفت
دستی کمر نکرد کسی در میان ما
تا سرو بوستان دلم از کنار رفت
بس درّ و گوهری که بیفتادم از نظر
تا از نظر مرا بت سیمین عذار رفت
تا روی گل وش تو برفت از جهان لطف
در دیده ای به جای گل سرخ خار رفت
زاری من به هجر وی از حد برفت از آنک
ظلمی صریح بر من مسکین زار رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.