تا شمع من ز دیدهٔ شب زنده دار رفت
دود از سرم برآمد و اشک از کنار رفت
در پیچ و تاب حلقه آن زلف خم به خم
کاری که کرد، دست و دل من ز کار رفت
افسانه کم کنید که جوشید گریه ام
خوابم کنون ز دیده اختر شمار رفت
آشفته است حلقهٔ شوریدگان، مگر
حرفی از آن دو سلسلهٔ تابدار رفت؟
آتش ز ناله ام به خس آشیان فتاد
خاری که بود از چمنم یادگار، رفت
دیگر مگر میم چو سبو، در گلو کنید
دست من از کرشمهٔ ساقی ز کار رفت
ای ساده دل، وفای حریفان نظاره کن
گل ناکشیده ساغر خود را، بهار رفت
یک ره، گذر به خاک نشینان نمی کنی
عمرم چو نقش پا به ره انتظار رفت
زین جان بی نفس چه نوا خیزدت حزین
از ساز نغمهای نتراود، چو تار رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا از بر من آن صنم گل عذار رفت
چون زلف بی قرار وی [از] من قرار رفت
مستغرقم به بحر غم اندر فراق تو
زان رو کم از دو دیده بت غمگسار رفت
دیگر به سرو و گل نکنم التفات هیچ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.