ای دل چه کنم چو یار برگشت
وز عهد خود آن نگار برگشت
در دست نماند نقش و رنگی
کاو نیز چو روزگار برگشت
غم بود مرا نصیب از آن یار
زان روی که غمگسار برگشت
بر خاک رهش نشسته بودم
چون دیده ز ره گذار برگشت
هرکس که کند به گل تعشّق
دیدی که ز نوک خار برگشت
بربسته هزار دل به فتراک
آن یار چو از شکار برگشت
آنجا که وفا و عهد باشد
دیدی که کسی ز یار برگشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آوخ که چو روزگار برگشت
از من دل و صبر و یار برگشت
برگشتن ما ضرورتی بود
وآن شوخ به اختیار برگشت
پرورده بدم به روزگارش
[...]
آوخ که ز دل قرار برگشت
برگشت جهان چو یار برگشت
در دیده خویش عزتش نیست
هر کز در دوست خوار برگشت
از بس که شکست گریه در دل
[...]
یا بخت من فکار برگشت
یا دوست باختیار برگشت
فریاد که روز وصل جانان
رفت و شب انتظار برگشت
هم مستی وصل از سرم رفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.