گنجور

 
جهان ملک خاتون

چرا به سوی من خسته ات نگاهی نیست

که جز در تو مرا در جهان پناهی نیست

مکن جفا و بده داد بی دلان کامروز

به ملک هر دو جهان چون تو پادشاهی نیست

ستم مدار روا بر من غریب حزین

که جز وفای تو ای جان مرا گناهی نیست

شب وصال نمایم که در غم هجران

قرین ما بجز از ناله ای و آهی نیست

منم چو حلقه نگون بر در سرای امید

به بارگاه وصالت مرا چو راهی نیست

مرا ز جمع گدایان کوی خود گردان

که معتبرتر ازین منصبی و جاهی نیست

اگرچه جان و جهان در سر غمت کردم

به دولت تو به نزد دلم چو کاهی نیست

 
 
 
جهان ملک خاتون

مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست

به حال زار من خسته ات نگاهی نیست

طریق راه و روش در غم تو بسپردم

عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست

غم تو بر دل تنگ منست پیوسته

[...]

حافظ

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم

که تیغِ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

چرا ز کویِ خرابات روی برتابم

[...]

نسیمی

نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست

گناه بخت من است این ترا گناهی نیست

تو هیچ داد دل من نمی‌دهی چه کنم؟

کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست

خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو

[...]

خیالی بخارایی

کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست

به جز عنایت تو هیچ عذرخواهی نیست

سرم فدای رهت باد تا نگویندت

که در طریقهٔ عشق تو سر به راهی نیست

دلا ز باده پرستی خجل مشو کاین جرم

[...]

امیرعلیشیر نوایی

مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست

به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست

ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب

به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست

به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه